در حال بارگذاری ...
نقد نمایش هملت

پنهان کاری یا وانمودن، مسئله این است

توضیح:این نقد،محصول اعضای کانون ملی منتقدان ایران است و جشنواره تنها امکان انتشار آن را در پایگاه رسمی اطلاع رسانی خودفراهم کرده است و بازتاب دهنده دیدگاه سازمان جشنواره درباره آثار حاضر در جشنواره نیست.

رفیق نصرتی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)

(امتیاز منتقد به نمایش ****)

"هملت" استره مایر، بین پنهان کاری و وانمودن، بین حضور و غیاب، بین خوانش دست راستی و چپگرایانه از "هملت" شکسپیر و در نهایت بین شاهکار و مزخرف در نوسان بود. این بدان معنی نیست که نمیتوان به یک سو در غلطید. بدان معنی نیست که نمیتوان تردید را کنار گذاشت و حکم صادر کرد، این ترجیح من است و میل من که در این تردید بمانم و "هملت" را همچون دو چهره جدانشدنی ژانوس همزمان "شاهکار" و "مزخرف" ببینم.

میان "هملت" پنهان کار و "هملت" وانمود کننده و میان "هملت" افسانه ای و "هملت" شکسپیر باید تمایز گذاشت. "هملت" افسانه ای/تاریخی که نوتاریخی گراهایی مانند "گرین بلات" و "بلکمور" و دیگران به آن اشاره می کنند ریشه در افسانه ای نیمه تاریخی دارد. مطابق افسانه ای قرون وسطایی، "هملت" شاهزاده ای بود که پس از مرگ پدرش دو سه دهه تظاهر به داشتن جنون کرد تا سر فرصت انتقام قتل پدر را از عمویش بگیرد. این هملتی پنهان کار است. انتقام او او واجد هیچ سویه رهایی بخشی نیست و هیچ ارزش مازادی ندارد و امری اجتماعی را به امری شخصی فرو میکاهد. این "هملت" حتا از نظر شخصی نیز واجد نوعی برسازندگی اخلاقی نیست و در دایره محدود هنجارهای شخصی متحجرانه باقی میماند.

"هملت" دوم اما "هملت" شکسپیر است این "هملت"، هملتی است که نمیتوان با قطعیت گفت که تظاهر به داشتن جنون میکند یا واقعاْ مجنون است. او در حال وانمودن جنون است. اینجا تفاوت میان وانمودن و پنهانکاری اهمیت بسیار دارد. هملت پنهانکار تظاهر میکند که دیوانه است اما هملت وانمود کننده حقیقتاْ علایمی از جنون را دارد. این یکی "هملت" سراسر رهایی است. رفتارش واجد نوعی سرخوشی رهایی بخش انقلابی است که هر دم و دستگاه مستبدی را به هراس وامیدارد. همانگونه که عمویش به خوبی دریافت و به دوستان صمیمی نوجوانی "هملت" اشاره کرد که اگر جنونش را مهار نکنند برای همه خطرناک خواهد بود. تمام نمایشنامه "هملت" درام سرخوشانه کنترل و گریز است. تمام سیستم با همه آپاراتوسهایش، کلادیوس با نظامی گری و اعمال زور، پلوتوس با امنیتی کردن حوزه زیست هملت، گرترود با بازتولید ترس از اختگی برای هملت از طریق مشدد کردن مفهوم متافیزیکی مادر و در دسترس قرار دادن خود فیزیکی مادر، افلیا با عدم امتناع از قربانی شدن توسط هملت، روزانکرانتر و گیلدنسترن با کنش پلیسی کردن سیاست جنون هملت و در نهایت هوراشیو با کنش آرشیوکردن، همه سعی در کنترل جنون هملت دارند. جنونی که در نهایت از چنگ همه می گریزد و همه سیستم را به نابودی می کشاند.

اما اجرای "هملت" استره مایر در تهران به طرز عجیبی بازتولید این سیر تاریخی در شکلی قهقرایی بود. "هملت" استره مایر تا زمانی که روی صحنه بود "هملت" جاودانه شکسپیر بود. اما به محض ورود به میان تماشاچیان همان "هملت" افسانه ای مضحکی بود که به جنون نداشته تظاهر می کرد. این رفتار "هملت" استره مایر که بخشی از آن بداهه پردازیهای بازیگرش بود، مرز بسیار باریک اما مهمی را بازتولید می کرد که کل اجرای "هملت" را می توان از روی آن بازخوانی نمود. "هملت" را براساس این مرز میان "ما"ی تماشاگر و اجرای آن روی صحنه، باید بازخوانی کرد.

"هملت" روی صحنه در سپهر نشانه ای امروزی "هملت" مدرنی است که تمام ویژگی های نمایشنامه شکسپیر را تا سرحداتش گسترش داده است. او که همچون یکی از مریدان ارتدوکس آستروک (یکی از بانیان ایده دوربین به مثابه قلم) همیشه دوربینی به همراه دارد، کل نمایشنامه "هملت" را در شکل نوار موبیوسی به بازتولیدی از صحنه "تله موش" بدل کرده است. حالا کل نمایشنامه هملت تله موشی است که برای چشم خیره تماشاگر به مثابه جنایتکار نمایش داده می شود، تا روح پلید خود را به شکلی آنی و روی صفحه نمایش روی صحنه ببیند. "هملت" از همان شروع نمایش دوربین به دست در حال ثبت تصاویر است. تصاویر خاکسپاری "هملت" بزرگ و بلافاصله پس از آن ثبت تصاویر عروسی عموی بر جای پدر نشسته و مادرش! حالا دوربین برایش همان اسلحه ای است که ادعا می کند برای فرار از تقدیر باید آن را به دست گرفت. با ارجاع به استعاره کهنه قلم به مثابه اسلحه، می توان فهمید که چگونه پیرو بر حق "آستروکُ  اندرو ساریس" و "فرانسو تروفو" است. تصاویر ثبت شده توسط "هملت" تجسم ناب وانمودن هستند. آنها تصاویری هستند که به جز خود به چیزی ارجاع ندارند. آنها وانموده ناب اند. بازخوانی این ایده نشان می دهد که "هملت" استره مایر، چقدر دقیق معاصر ما شده است.

"هملت" شکسپیر برای اینکه بخواهد شاه (عمویش) را به دام بیاندازد تا تکلیفش را با وظیفه (تقدیرش) مشخص کند، دست به دامن تئاتر می شود. همان صحنه تله موش معروف در نمایشنامه "هملت" شکسپیر! در زمان شکسپیر نور صحنه را چند شعله آتش روشن می کرد. اساساْ زمان نمایش را با زمان دوام و بقای آنها تنظیم می کردند. "هملت" زمان شکسپیر از نور آن شعله ها که صحنه و جای تماشاگرها را به شکلی غیر ارادی و اجباری به یک اندازه روشن می نمود، می توانست بهره ببرد تا به چشمان عمویش بنگرد و واقعیت گناهکاری یا بی گناهی را در نگاه او بخواند. اما در سالن های تئاتر امروزی که تماشاگر در ظلمت محض نشسته است، تنها به یک طریق می توان در چشمان او خیره شد. نور را بر او انداخت. و این تنها از طریق ثبت تصویر او ممکن است. یعنی به واسطه دوربینی که تصاویرش مستقیم برای خود تماشاگرها پخش می شود. و این همان ایده ناب "تله موش" است. به دام انداختن انسان از طریق تصویر او! استره مایر دقیقاْ دارد همین را به ما می گوید. آنکه امروز در تله موش گرفتار می شود نه جنایتکار واقعی بلکه کسی است که به تصویر در حال پخش خودش می نگرد. "ما"ی تماشاگر! تا به حال به تصویر خودتان در دوربین استادیوم فوتبال دست تکان داده اید؟ شما همان لحظه به همان بلایی گرفتار می شود که "هملت" بر سر کلادیوس آورد. اما خبر ندارید. "هملت" استره مایر این چنین معاصر ما می شود. با نشان دادن اینکه هر کدام از ما یک کلادیوس هستیم. این ایده ناب "هملت" استره مایر است. هرکدام از ما نه یک هملت، بلکه یک کلادیوس هستیم. ما با این شکل از زیست مان اصلاْ به ساحت هملت بودن راه نداریم.

اما "هملت" استره مایر دقیقاْ وقتی مرز میان صحنه و تماشاگر را می شکند به دام نوعی واپس گرایی می افتد که سقوطش را رقم می زند. (من اجراهای اصلی "هملت" استره مایر را ندیده ام و آنچه ادعا می کنم دقیقاْ به اتفاقی که برای "هملت" در تالار وحدت افتاد، اشاره دارد.) "هملت" با شکستن این مرز اتفاقاْ وجود آن را مشدد می کند. و این مرز را نه در جغرافیا که در تاریخ نیز بازتولید می کند و با این کار همان هملت پنهانکار افسانه ای را بازتولید می کند. همان هملتی که تظاهر به جنون می کرد. کسانی که در تالار وحدت بودند، شاهد بودند که "هملت" شکسپیر با پایین آمدن از صحنه و قاطی شدن با همان تماشاگرهایی که در "تله موش" انداخته بودشان، خود نیز به تله خود افتاد و به هرزگی گرایید. از توهینهای نخ نمای بی دلیل به تماشاچی ها تا سلفی گرفتن و اداهای بی رمقی که امروزه تنها "مهران مدیری" بر درآوردنشان اصرار دارد. "هملت" استره مایر از همین جا ضربه مهلکی خورد.

به نظرم "هملت" استره مایر شاهکار بود. اما به شرطی که "هملت" به میان ما تماشاگرها نمی آمد. دقیقا همان جا "هملت" خودش و ما را به گند کشید. با آن سلفی گرفتن ها، اداهای مضحک و خنده های مضحک تر تماشاچی ها که همچون کلادیوس به "تله موش" افتاده بودند. ولی با این کار "هملت" از آن فرار کردند تا خنده های هیستریک تحویل بازیگر هملت بدهند و او را در جنون نداشته اش به دیوانگی مفتخر کنند. البته این پایان بهترین مصالحه برای "هملت" توریست و تماشاچی خرده بورژوا بود. همین مصالحه ای که "هملت" استره مایر با آن گرایش چپ گرایانه را در تالار وحدت به هملتی دست راستی تبدیل کرد. او هملتی شاهکار را به هملتی مزخرف تبدیل کرد. اگر از من بپرسید با اطمینان به شما عرض می کنم که "هملت" استره مایر یک شاهکار است. یک شاهکار بود اگر هیچ تماشاگری در سالن حضور نداشت.




مطالب مرتبط

نظرات کاربران