در حال بارگذاری ...
بازتاب‌های اجتماعی جهان پیرامون‌مان

تئاتر بینافرهنگی چیست؟

جان مارتین؛ترجمۀ فروغ رستمی‌شکوه: طی صدسال گذشته، واقعیات و آگاهی‌های فرهنگی ما بیش از هر دورۀ دیگری دست‌خوش تغییر شده‌است.

امروزه، ما در جهانی زندگی می‌کنیم که در آن فرهنگ‌ها و قومیت‌های بشری، به صورت متفاوت و آزادانه با هم تلاقی می‌کنند و ترکیب می‌شوند و این امر فضای پویایی برای بازنگری در هویت‌هایمان ایجاد کرده است و علاوه بر آن امکاناتی هم به هنرهای اجرایی‌ بخشیده که باعث غنی‌تر شدن و بازتاب‌های اجتماعی جهان پیرامون‌مان شده‌است.
سهولت امکان مسافرت و حمل و نقل، نه تنها برای افراد مرفه و ماجراجو اجازۀ تماشا و تجربۀ مواجهه با فرهنگ‌های بسیاری در سرتاسر جهان فراهم کرده است، بلکه فرم‌های اجرایی این فرهنگ‌ها را نیز در معرض طیف گسترده‌‌ای از مخاطبان جهانی قرار داده است. تماشای تئاترهای اروپایی در دهلی یا رقصهای چینی در لندن دیگر نه یک فرصت کم‌یاب، که بخشی از برنامۀ ثابت جشنواره‌ها، بازدیدها، و مبادلات فرهنگی است.
عرضۀ این فرم‌ها، بین فرهنگ‌ها، یک نقطۀ تلاقی پدید آورده است و در نقاط تلاقی همواره نوعی مبادله هم وجود دارد. تاریخ نشان داده است که این تلاقی‌ها در هنرهای اجرایی بسیار ثمربخش بوده‌اند. در سطح فردی، هنرمند با دیدن نشانه‌های الهام‌بخش در یک شیوۀ کاری دیگر، تاثیری‌ از آن تجربه را به کار خودش منتقل می‌کند، این کار جدید؛ این آمیزۀ جدید، نقطۀ شروع تداخل فرهنگی است.
در سطح وسیع‌تر؛ این تعاملات بر تاریخ گروه‌ها، طوایف، قبیله‌ها یا ملت‌ها، در پی تلاقی اقوام، خواه در صلح و خواه بر اثر تعدی؛ نیز تأثیر گذاشته و شکل‌های بیانی جدید و بی‌شماری را به‌وجود آورده‌است. این پدیده به دنبال مهاجرت انبوه اقوام به میزانی بی‌سابقه در قرن گذشته شتاب زیادی گرفته است.
این مبادله نه تجمع فرهنگی است؛ به معنای وجود هم‌زمان و در کنار هم چند فرهنگ؛ و نه تقاطع فرهنگی است که در آن افرادی با یک پس‌زمینۀ فرهنگی فرمی‌را از فرهنگی دیگر می‌آموزند و آن را به کار می‌بندند. تداخل فرهنگی حوزه‌ای از تعامل است که در آن فرم‌های جدیدی خلق می‌شوند.
مسلما تداخل فرهنگی پدیده‌ای «غربی» نیست. فرم‌های تئاتری فوق‌العادۀ ژاپن نتیجه آیین‌ها و رقص‌های نمایشی کشور کره است که به شرق آمدند و با فرهنگ بومی‌های ژاپن تلاقی کردند. موسیقی شمال هند حاصل دستگاه‌های ایرانی است که حکم‌رانان مسلمان با خودشان به آن‌جا بردند، و بسیاری از داستان‌های اپراهای چینی هم در پی گسترش بودیسم از هند مشتق شده‌اند. حرکات موزون و موسیقی معاصر اروپا و امریکا ریشه‌های عمیق بسیاری در فرهنگ افریقایی و پراکندگی قومی‌ایشان دارند و همچنین سبک‌های اجرایی اندونزیایی نیز داستان‌ها و سبک‌هایی را از هندوییسم گرفته که بعدها با گسترش اسلام نفوذ بیشتری پیدا کرده است.
الهام گرفتن از سبک‌های اجرایی غیراروپایی به قدری در تئاتر اروپا قابل ملاحظه است که می‌توان با اطمینان ادعا کرد که پیشرفت تئاتر در قرن‌های بیستم و بیست‌ویکم بدون آن میسر نمی‌شد. تئاترسازان برجستۀ بسیاری در سدۀ گذشته عمیقا تحت تأثیر تئاترهای خارج از قلمرو فرهنگ بلاواسطه‌شان قرار گرفته‌اند، تا حدی که تئاتر معاصر اروپا متأثر از رشته‌ای از تداخل‌های فرهنگی است.
از الهام گرفتن «آنتونن آرتو» با تماشای تئاتر بالی گرفته تا همکاری «ژاک کوپو» با بازیگرهای ژاپنی در تئاتر «ویوکلمبیه» و تأثیرات عمیق و ماندگاری که برشت از دیدن «می‌لن فنگ» در «اپرای پکن» پذیرفت، ما با تاریخچه‌ای از اثرگذاری‌ها روبه‌رو هستیم که تئاتر اروپا را متحول ساخته‌اند.
گروتوفسکی با مطالعۀ تمرین‌های کاتاکالی به دنبال شناخت بیش‌‌تر از هنر بازیگر رفت، و از سوی دیگر پیتربروک در گروه‌های تئاتری چند فرهنگی‌اش کوشید تا نیرویی فراتر از نیروهای منحصر به یک فرهنگ را کشف کند. یوجینو باربا نیز در پی تحلیل پویه شناسی‌هایی در دنیای تئاتر برآمد که شناخت‌شان می‌تواند برای ما مفید باشد. روبر لوپاژ از بونراکو الهام گرفته؛ برکوف از کابوکی؛ و آریان منوشکین برای شکل دادن به تئاتر معاصر خیره‌کننده اش از سبک‌ها، تصاویر، ریتم‌ها، و رنگ‌های بسیاری از فرم‌های تئاتری آسیایی مایه گرفته است؛ این فهرست طولانی است. همۀ این‌ها چیزی را یافته‌اند که آثارشان را غنی‌تر کرده و آن را از محدودۀ واقع‌گرایی مبتنی بر روان‌شناسی اروپایی فراتر برده است. این نشانه در هر نمونه ممکن است متفاوت باشد؛ ولی این فهرست اسامی، که نام‌های بسیار دیگری را نیز می‌توان به آن افزود، نشان می‌دهد که تئاتر معاصر غرب تا چه میزان تحت تأثیر عوامل میان‌فرهنگی بوده است.
این نوسازی تئاتر به واسطۀ تعامل با دیگر فرهنگ‌ها در سرتاسر جهان وجود دارد. گروه تئاتری «بدل سیرکار» در کلکته با عنوان «ساتابدی» از تکنیک‌های بداهه‌پردازی مدرسان تئاتر اروپایی و امریکایی سود می‌برد؛ نمایشنامه‌نویس برندۀ جایزۀ نوبل؛ «ووله شونیکا» برای کاویدن مسائل افریقا ساختار نمایش اروپایی را اقتباس کرد؛ و یا «اولا روتیمی» نیجریایی، درون‌مایه‌های کلاسیک یونانی را برای تأمل دربارۀ روان‌شناسی و سنت بومی‌سرزمینش به کار بست.
در مجموع قابلیت هنرمندان برای برانگیخته شدن بر اثر دیگر شیوه‌های عرضۀ هنری، بی‌حد و حصر بوده و این ظرفیت هنرمندان که اجازه می‌دهد این برانگیختگی در اثرشان بازتاب یابد، جوهرۀ خلاقیت است. این امر به منزلۀ حاصل اجتناب‌ناپذیر برخورد اقوام در طول تاریخ وجود داشته و به شکل‌گیری بسیاری از فرم‌های فرهنگی منجر شده است که امروزه آن‌ها را کلاسیک می‌پنداریم. این گرایش دست کم به همان اندازۀ متضاد مستقیمش قدرت دارد؛ میل و تلاش برای «ناب» نگه‌داشتن یک فرم فرهنگی، به این ترتیب که بدون کوچک‌ترین تغییری از نسلی به نسل بعد منتقل شود. مسلما هر دوی این گرایش‌ها در یک جامعه امکان‌پذیرند؛ یکی از گذشته محافظت می‌کند و دیگری پیشرفت‌های درون جوامع را بازتاب می‌دهد.
در قرن بیست‌و‌یکم ما در جایگاه فرهنگی‌ای با تعاملات بیش‌تر قرار گرفته‌ایم. مهاجرت‌های دسته‌جمعی مردم در نتیجۀ استعمار، سرکوب سیاسی، بلایای طبیعی و احتیاجات کاری یا اقتصادی، آمیزۀ فرهنگی متنوعی را در نواحی بی‌شمار به لحاظ جمعیتی متراکم پدید آورده است و شهرهای بزرگ در تمام قاره‌ها شامل جمعیتی با قومیت‌های متفاوت و در نتیجه، به لحاظ فرهنگی، متنوع هستند. لندن به تنهایی بیش از 300 گروه زبانی دارد؛ دهلی نو ساکنانی دارد از «دراویدی»های جنوب، آریایی‌های شمال، قبایل مرکزی، و چین و تبتی‌های شمال شرقی؛ پکن از همۀ گروه‌های قومی ‌چین مدرن بهره می‌برد؛ و ساکنان ملبورن، تورنتو و نیویورک همگی مدعی‌اند که در میان شهرهای دنیا بالاترین تنوع فرهنگی‌ را دارا هستند.
برخورد قومیت‌ها و فرهنگ‌ها دیگر در پایان یک سفر دور و دراز محقق نمی‌شود، بلکه آن‌ها همه در یک خیابان هستند، و این مجاورت پیام‌های عظیمی‌برای شیوه‌هایی دارد که ما بر اساس آن‌ها امیدها، ترس‌ها، داستان‌ها و نیازهایمان را از طریق اجرا بیان می‌کنیم. اگرچه از نظر بعضی‌ها ممکن است این مهاجرت‌ها مشکلی سیاسی و اجتماعی باشد؛ ولی هنرمند می‌تواند از آن‌ها برای باروری هنرش استفاده کند.
اگر پیشگامان تئاتر مدرن در مقابل آن‌چه برآمده از کمبودهای ناتورالیسم می‌دانستند، برای بازتعریف و غنی‌سازی تئاترشان به دنبال الهام‌گیری از دیگر فرهنگ‌ها بودند، اجراهای میان‌فرهنگی امروز بازتابی از واقعیات جوامع‌مان هستند و علاوه بر باورسازی سبکی، بازتاب اجتماعی هم دارند.
چالش رو در روی تئاترسازان معاصر هم دقیقا همین‌جاست. نمی‌توانیم منکر شویم که اکثر تئاترهای اروپایی در بن‌بستی تاریخی گرفتار شده‌اند؛ به این ترتیب که صرفا به درون‌مایه‌های اقوام سفیدپوست اروپایی پرداخته‌، از سبک‌های ناتورالیستی یا رئالیستی استفاده کرده و عمدتا برای مخاطبان سفیدپوست اروپایی نمایش اجرا کرده‌اند. این در حالی‌است که بیرون از تماشاخانه‌ها، در خیابانها، مدارس و مغازه‌ها؛ نژادها و فرهنگ‌های مختلف با هم در آمیخته‌اند و دارای تعامل هستند. اما در تئاترها ما بازتاب این قضیه را نمی‌بینیم و سوای چند استثنای قابل ملاحظه، معمولا در حالت انکار آن باقی می‌مانیم.
این موضوع را با موسیقی مقایسه کنید، که بی‌قید و بندترین هنر اجرایی بوده که در آن در نتیجه برخورد‌های متقاطع فرهنگی، مرتبا آمیزه‌های جدید و مهیجی پدید آمده‌است که به فرم‌های عام یا خاص جدیدی تبدیل می‌شوند و هر یک با پیشرفت خود آمیزه‌های بیشتری را خلق می‌کنند.
این مسئله را با عادات غذایی ما مقایسه کنید و این‌که چطور مزه‌های جدید با هم ادغام می‌شوند، مواد غذایی جدیدی در دسترس قرار می‌گیرند و صدها غذای مخلوط ابداع می‌شوند که نه فقط در بازار، بلکه در آشپزخانه‌های عادی عموم مردم هم جای خود را پیدا می‌کنند.
چالش موجود در تئاتر، خلق شکل گیری فرآیندی جدید است که با افراد تشکیل‌دهندۀ جامعه هم‌نوا باشد تا همراه با تغییرهای اجتماعی، تئاتر هم بتواند امیدها و ترس‌های جامعه را به سبکی غنی و دست‌یافتنی بازتاب دهد.
بنابراین، اجرای میان‌فرهنگی یک سبک یا چیزی از این قبیل نیست؛ فرآیند پویایی از تلاقی‌ها و برخوردهاست که آثار جدید و متناسبی با پیرامونش تولید می‌کند. تا وقتی که اقوام و فرهنگ‌ها با هم برخورد می‌کنند، ایده‌های و شیوه‌های جدیدی برای برقراری و خلق ارتباط وجود خواهد داشت.
تئاتر میان‌فرهنگی خطری را متوجه سبک‌های سنتی نمی‌سازد. بسیاری از انواع این تئاتر هرجا که اجرا شوند زیبایی‌شان را حفظ می‌کنند. تداخل فرهنگی میدانی را فراهم می‌آورد برای آن‌که متخصصان با هم برخورد داشته باشند؛ وجوه اشتراک‌شان را بیابند و به سمت خلق اثر جدیدی حرکت کنند که همان‌قدر بازتاب دهندۀ جامعه‌شان است که سبک‌های سنتی به هنگام پیدایی اولیه‌شان چنین بودند.
برای یک گروه قومی ‌تازه‌وارد، بسیار رایج است بخواهند فرم فرهنگی‌شان را دست نخورده نگه دارند؛ زیرا این فرم زادگاه و شیوۀ زیستن آنان را در محل پیشین‌شان یادآور می‌شود و هویت‌شان را در کشوری بیگانه حفظ می‌کند. اما این پیوستگی‌ها اغلب به آن منجر می‌شود که این فرم‌ها در زمان منجمد شوند و مقاومت‌شان در برابر تغییر، بیش از آنی باشد که در سرزمین زادگاه‌شان بود. با وجود این، داشتن تعامل آزادانه نسل‌های دوم و سوم همین گروه‌ها با فرهنگ یا فرهنگ‌های میزبان خود برای برقراری ارتباط و مشارکت هر چه بیش‌تر امری متداول است. این‌جاست که تلاقی‌ها و فرم‌های جدید امکان پیدایش می‌یابند. حاصل و بازتاب این تلاقی‌ها، نقطۀ شروع کار ماست.
این فرایند تداخل فرهنگی، گستردگی زیادی دارد و ما به منزلۀ بازی‌گرانی، با پس‌زمینه‌های گوناگون، باید به دنبال آن باشیم که چطور می‌توانیم در میانۀ این جهان به لحاظ فرهنگی متغیر، کارمان را به تناسب ارتقا دهیم. چه یک بازی‌گر اروپایی باشید که به واسطۀ قرار گرفتن در معرض دیگر سنت‌ها، جهان‌های تئاتری اعیادی پرشور را از نو کشف می‌کنید که در جریان انقلاب صنعتی فراموش شده بودند؛ چه یک بازی‌گر آسیایی باشید که به رئالیسم مبتنی بر روان‌شناسی تئاتر غرب نظر می‌کنید تا هنرتان در تئاتر را با تحولات اجتماعی بارور سازید؛ و چه یک بازی‌گر افریقایی باشید که فرم‌های داستان‌گویی فرهنگ‌تان را با فرم‌های متعلق به هند یا حوزۀ دریای کارائیب مخلوط می‌کنید؛ راه‌های متعددی را پیش رو دارید.
ما در تئاتر بینافرهنگی به دنبال وجوه مشترک فرهنگ‌ها، نقاط تلاقی، نقاط انگیزشی، و کلا رویکردهای مکمل و نه متضاد هستیم؛ در جستجوی پویه‌شناسایی که بتوانیم با سهیم شدن یا کشف دوبارۀ آن‌ها، فرم‌های جدیدی بسازیم. تداخل فرهنگی به معنای مجاورت سبک‌ها نیست، بلکه حاصل جدیدی از یک تلاقی جدید است.
منبع:بولتن جشنواره

 




نظرات کاربران