در حال بارگذاری ...
گونه های نمایشی و تئاتر

هجو دنیای بدون انسان

وقوع جنگ های جهانی اول و دوم، انقلابهای بزرگ در گوشه و کنار جهان و یک سلسله پیشرفتهای شگرف علمی از جمله پیشرفت نیروی اتمی برای ویران کردن زمین، اثرات مخربی در ارزشها و شیوه تفکر مردم باقی گذاشت

زهرا حبیبی:وقوع جنگ های جهانی اول و دوم، انقلابهای بزرگ در گوشه و کنار جهان و یک سلسله پیشرفتهای شگرف علمی از جمله پیشرفت نیروی اتمی برای ویران کردن زمین، اثرات مخربی در ارزشها و شیوه تفکر مردم باقی گذاشت. 
"بی هدفی، نگرانی و انزوا" در افراد که دانشمندان علوم اجتماعی واژه بی حسی را برای توصیف آن به کار می برند یکی از این اثرات است. 
شرایط نابسامان سیاسی و اقتصادی پس از جنگ جهانی اول زمینه ای برای به قدرت رسیدن هیتلر و موسیلینی در آلمان و ایتالیا بوجود آورد. تهاجم موسیلینی به اتیوپی، اقدام به کشتار کمونیست ها و قتل عام بیش از 6 میلیون یهودی به دست هیتلر و سایر جنایاتی که در جریان جنگ دوم جهانی به وقوع پیوست انسان را به این پرسش ها وا می دارد که : چگونه مردم می توانند در حق یکدیگر چنین کنند؟ چگونه اروپائیان به ظاهر متمدن مسیحی می توانند میلیونها نفر از همنوعان خود را این چنین تنظیم شده و خونسردانه بکشند و چگونه خداوند اجازه چنین اتفاقی را می دهد؟ آیا انسان براستی فرزند خداست و اگر چنین نیست و به گفته داروین به راستی انسان از تکامل نسل میمون ها بوجود آمده است پس تکلیف ارزشها و سنت ها و ادیان چه می شود؟
از این وضعیت پریشانی، نگرانی، بی ریشگی و از خود بیگانگی تئاترهایی زاده می شود که در ادامه با آنها آشنا می شویم:

تئاتر هرج و مرج: 
تئاتر هرج و مرج ، جامعه و جهانی در هم پاشیده، دیوانه و بی معنا را منعکس می کند از برخی جهات می توان گفت که این تئاتر متاثر از دادا بوده است. از مبادی اصولی این تئاتر که موجب به وجود آمدن دسته کوچکی نمایش شد نهضت فلسفی موسوم به اگزیستانسیالیسم است. هزاران کلمه در تعریف این فلسفه نوشته شده است که موثرترین شاخه این فلسفه دست کم تا جایی که به تئاتر مربوط می شود ، پیرو افکار ژان پل سارتر است.
سارتر با این فرض اصلی شروع می کند که خدایی وجود ندارد، نتیجه آنکه قید و بندی در کار نیست و جهان هستی معنی و مفهومی ندارد. بنابراین آدمی آزاد است که هر آنچه می خواهد بکند ولی چون وجود دارد باید کاری انجام دهد. آدمی فقط با خاتمه دادن به هستی خود می نداند از این تکلیف سرباز زند. ما با انتخابهای خود، با اقدام به کارهایی که نوعا می کنیم، خود را تعیین و تعریف کرده یا بوجود می آوریم و همچنین تنها معنایی که جهان می تواند داشته باشد بر آن تحمیل می کنیم لذا انسان عادتا به شیوه ای بزدلانه عمل می کند، قطع نظر از آنچه فکر می کند یا می گوید که هست، ترسویی بیش نیست و این نکته این است که در نمایشنامه معروف خود "در بسته" مطرح می کند. 
سارتر هم فیلسوفی جدی و هم یک نمایشنامه نویس است . او علاوه بر "در بسته" چندین نمایشنامه دیگر نیز نوشته است که از جمله آن ها مگس ها، دستهای آلوده و گوشه نشینان آلتونا است. هر یک از این نمایشنامه ها به شیوه های گوناگون حاوی پرسش هایی درباره اختیار، عمل و مسئولیت اخلاقی است. نزدیک به سارتر، فرانسوی دیگری به نام "کامو" قرار دارد. 
در این باره که کامو را می توان اگزیستانسیالیست خواند یا نه تا حدودی اختلاف نظر است، ولی معمولا او را در این رده می گذارند و آنچه مسلم است در برخی افکار و عقاید و اشتغالات ذهنی سارتر شریک بوده است. 
معروفترین نمایشنامه او کالیگولا داستان امپراطوری با همین نام است که به دنبال مرگ ناگهانی دخترش با دست زدن به جنایات و مظالم بی رویه بر آن می شود تا ببیند معنایی در کار جهان هست یا نه. فکر ساده ای که او را به این مسیر می کشاند در این جمله خلاصه می شود آدمیان می میرند و خوشبخت نیستند. هم سارتر و هم کامو گر چه از نظر فلسفی مدعی اند که جهان بی معناست ولی می کوشند برای اعمال انسان دلیلی منطقی بیابند. گر چه هر دو مدعی اند که نه نظمی طبیعی در کار جهان است و نه نظمی الهی اما بر این گمان اند که آدمی می تواند نظمی انسانی بیافریند. 
ریشه اصلی دیگر هرج و مرج به گذشته ای دور و به نمایشنامه ای بسیار عجیب به نام "اوبوشاه" نوشته آلفرد ژاری می رسد در سال 1896 در پاریس اجرا شد. "او بو" هجویه ای مضحک، عریض و طویل، وقاحت آمیز و بچه گانه در قالب نمایش قهرمانانه و دراماتیک بود که قسمتی از آن هنوز در گوشه و کنار یافت می شود. شخصیت اصلی این هجویه ای نجیب زاده ای لهستانی است که چون مکبث پادشاه را برای تصرف تاج و تخت پادشاهی می کشد. این نجیب زاده به هزاران دلیل عملی، بچه های لوس و گنده است که یک پیستون توالت را عصای سلطنت کرده و نمایش با فریاد واژه ای فرانسوی به معنای مدفوع شروع می شود. این نمایشنامه صرف نظر کراهت و هجوه گویی اثر آنچنان لحنی دارد که گویی پسر بچه ای ده ساله و نسبتا با هوش یک نمایشنامه به سبک شکسپیر نوشته باشد. این اثر بعدها نیز توسط نمایشنامه نویسان پوچ گرا کشف شد و شدیدا تحت تاثیرشان قرار داد. تاثیرات ژاری و دادا همراه با عناصری از سیرک، کمدینهای مضحک و سالن واریته تئاتر به وجود آورد که اصول فلسفی آن مشابه با اگزیستانسیالیست بود ولی از لحاظ شکل با آن بسیار متفاوت داشت. 
پوچ گرایان اصول بدبینانه اگزیستانسیالیسم را در اصل پذیرفته و جنبه مثبت آن را نادیده می گرفتند. اگر خدایی، هدف و مقصودی، و نظمی طبیعی یا الهی وجود ندارد، پس زندگی نیز بی معناست، زندگی موهبتی ناخواسته است که بدون هیچ علت و سببی که در فهم آدم گنجد بر او تحمیل شده است و روزی نیز مرگی همین قدر بی معنا آن را خواهد گرفت . به نظر پوچ گرایان فلسفه، مذاهب و ادیان، زبانها و علوم سراسر چیزی جز چوشاندن پوچی هستی نیست. 
تئاتر به اصطلاح پوچی هیچگاه به عنوان مکتبی واحد به وجود نیامد، بلکه مرکب از گروهی نمایشنامه نویس بود که کم و بیش در زمانی واحد ظهور یافته بودند و تقریبا دیدگاه مشابهی نسبت به زندگی داشته. آنچه به این گروه اهمیت می بخشید نظر بدبینانه آنها نسبت به هستی نبود بلکه آنها می کوشیدند شکل نمایش را با مضمون یا محتوای آن تطبیق دهند. 
شاید پرآوازه ترین این دسته از نمایشنامه نویسان، یکی ساموئل بکت و دیگری اوژن یونسکو باشد. اگر چه سبک نگارش این دو متفاوت است ولی هر دو نگرشی مشابه نسبت به هستی را در غالب شکلی پوچ بیان می کنند. 
در نمایشنامه های بکت گفتگو اغلب به صورت صحبت تند و ناشمرده یا نوعی توی حرف هم دویدن خاص کمدینهای واریته است. ولی در سالهای اخیر به نظر می رسد که بکت بیش از پیش به زبان بد گمان شده باشد و مقدار گفتگوها در نمایش هایش کم شده است. در واقع یکی از آخرین نمایشنامه های کوتاهش هیچ گونه گفت و گویی ندارد و عنوان آن بازی بی حرف است. 
شیوه برخورد یونسکو با تئاتر متفاوت ولی همانقدر پوچ گرا است نخستین چیزی که توجه شخص را در نمایشنامه های یونسکو جلب می کند، بی معنا بودن کلی زبان و در هم شکستن تقریبا کامل منطق است. این موضوع راحرکات و اعمال شخصیتهای نمایش در محیط معمولی طبقه متوسط که قابل نمایش به صورت واقع گرایی ایبسن به روی صحنه است، تقویت می کند. 
تفاوت های بارزی میان بکت و یونسکو وجود دارد، نخست آنکه نمایشنامه های بکت به نظر در زمان و مکانی نامعلوم روی می دهد، در حالی که در نمایشنامه های یونسکو معمولا داستان در محل و مکانی معمولی و آشنا روی می دهد. 
نمایشنامه های بکت در جهانی خالی و تهی روی می دهد در حالی که دنیای نمایشهای یونسکو پر و تقریبا انباشته از چیزهاست.
گفتگو در نمایش های بکت شاید آنقدرها پوچ و بی معنا نباشد ولی با گوش دادن به گفتگوی شخصیت های نمایش یونسکو اغلب به خود می گوییم که این یکی باید با معنا باشد. 
و گرفتار این خیال باطل می شویم که صحبتی واقع گرا می شنویم و در نتیجه وقتی که می بینیم قادر به فهم آن نیستیم به مراتب سرخورده می شویم. در کل این دو نمایشنامه نویس منطق و شعور را مغلوب ساخته و این مضمون را که زندگی پوچ است القا می کند. 
نمایشنامه نویس فرانسوی دیگری نیز هست که احتمالا او را نیز باید از جمله نویسندگان تئاتر هرج و مرج شمرد. اگر چه شاید به معنای دقیق کلمه پوچ گرا نباشد در واقع بعضی برآنند که او بیش از هر کس دیگری به درک تئاتر خشونت آرتو نزدیک شده است و او کسی نیست جز ژان ژنه. تکنیک نمایشی او عبارتست از وارونه کردن افکار و عقاید سنتی درباره خیر و شر و بازی کردن با انواع مختلف واقعیت، از آثار او می توان به "بالکن"، "کلفتها" و "سیاهان" اشاره کرد. 
تئاتر هرج و مرج شاید به استثنای ژان ژنه، عموما به نومیدی ، بدبینی و یا به هیچ گرایی می رسد. در واقع گاه به سختی می توان فهمید چگونه کسی که این چنین غرق در تصور پوچی مطلق است، اصولا می تواند به نوشتن ادامه دهد. این تئاتر به روشی بازتاب سردرگمی و رفع ابهامی است که شدیدا جامعه اروپا را به ویژه پس از جنگ جهانی دوم تحت تاثیر قرار داد.

 




نظرات کاربران