در حال بارگذاری ...
نگاهی به اجرای «بازگشت در چهارشنبه آخر سال» نوشته رئوف دشتی و کارگردانی رضا حسینی، بخش مسابقه مرور

بار دیگر بازگشتن به خانه پدری


محمد حسن خدائی

نمایش "بازگشت در چهارشنبه آخر سال" تلاشی است برای اتصال زندگی روزمره با امر قدسی. روایت دورهم جمع شدن خاندان مرزبان به مناسبت برگشتِ مسئله‌ساز آرمین پسر باغبان خانواده. پسری که از قضا به اروپا رفته، در رشته نجوم تحصیل کرده و با دختری به نام نسیم ازدواج کرده است. نسیم البته ‌شباهت دارد به آناهیتا. همان دختری که در پیِ فاش شدن راز عشق خود به آرمین، پانزده سال پیش به زندگی‌اش خاتمه داده است. جمع شدن خانواده مرزبان، همراه است با مرور خاطرات و وجدانی معذب. روایت رضا حسینی در مقام کارگردان و رئوف دشتی به عنوان نویسنده، با اتصال به حال‌وهوای مشهد و در مجاورت حرم امام رضا بودن، این وجدان معذب را مشدد کرده که در پی بخشایش و رستگاری است. ایده بازگشت به خانه، مرور خاطرات گذشته، جمع شدن خانواده و تامل در اینجا و اکنون، همیشه یکی از پر تکرارترین امکان‌های روایت بوده است. اینجا بازگشت به خانه همراه است با تقسیم میراث خانوادگی و عمل به وصیت‌نامه‌ی‌ پدر: خریدن قبری برای آرمین در کنار قبر آناهیتا. نوعی تاکید گذاری بر عشقی ناکام و قبل از آن ناممکن، همان کلیشه دختر زیبای خانواده و پسر جذاب باغبان. یادآور نظام از کار افتاده‌ی ارباب و رعیتی، که قرار است وجدان معذب خاندان مرزبان را با خریدن قبری در حرم مطهر، التیام بخشد. قبری که به هر حال قیمت گزافی دارد و قرار است اتصال بدن‌های عشاق ناکام باشد با پرداخت پول. امکان حضور در حرم مطهر به میانجی عشق از دست رفته و به چنگ آوردن میراث خانواده. از همین جاست که می‌توان ناکامی احضار امر قدسی را رصد کرد.

نمایش "بازگشت..." مشمول همان استراتژی اغلب نمایش‌های بر صحنه این روزهاست: تلاش برای بازنمایی دقیق زندگی روزمره. اما گاه به شکل نابهنگام و غیرضروری، نورپردازی و پخش موسیقی، مخاطب را تذکار می‌دهد که هم اکنون با امر قدسی و فیضِ الهی بر صحنه روبرو شده است. به‌طور مثال می‌توان به شخصیت نسیم با بازی فائزه علی آبادی اشاره کرد که با بازی اغراق شده در قاب پنجره‌ای که روزگاری متعلق به آناهیتا بوده، ظاهر شده و خاندان مرزبان را به شکل ماورایی از نظر می‌گذراند. یا حتی آن تاکیدگذاری این روزها از مد افتاده که شکوفه دادن درخت گیلاس در چهارشنبه آخر سال را با نورپردازی موضعی‌، تاکیدگذاری می‌کند. به نظر می‌آید برای رضا حسینی در مقام کارگردان، بازنمایی امر قدسی در ارتباط با زندگی هر روزه، بیش از آنکه به فیض درونی منجر شود در استفاده از نور و موسیقی و بازی اغراق شده بازیگران نمود داشته باشد.

 نمایش "بازگشت..." بحران مستتر در روایت را تا انتها پیش نمی‌برد. قرار است در نهایت همه چیز ختم به خیر شود. چراکه نمایش به هر حال با ایده معنویت و اتصال به حرم مطهر امام رضا گره خورده است و بهتر آنکه بلاتکلیف نماند. ایده‌ای چون آتش روشن کردن در آخرین چهارشنبه سال، برای بازگشت مردگان به خانه و بودن‌شان در هنگام تحویل سال در کنار خانواده، یا ایده‌ی وقف خانه‌ی پدری برای ساختن رصد خانه، به کار همین پایان دادن به تنش درونی متن می‌آید. همه چیز بر مدار طلب بخشایش، آمرزش گناهان و پایان خوش و نمادین انتهای نمایش می‌آید. اما همین‌ جاست که می‌توان درنگ کرد و از گذشته پرسید. از مسئولیت افراد در قبال خودکشی آناهیتا. از میراث عجیب پدر خانواده. از شکوفه دادن درخت گیلاس که به نظر بیش از اندازه شعاری و نمادین است.

طراحی صحنه نمایش "بازگشت..." ساده و تا حدی قابل قبول است. اتاقی که با میزی مستطیل شکل، امکان دورهم جمع شدن خانواده را مهیا می‌کند و روایت را به پیش می‌برد. بازی بازیگران هم متکی است بر بروز بیرونی و اغراق‌های گاه‌و‌بیگاه تئاتری که ای کاش کنترل شده‌ و درونی‌تر باشد. در نهایت کلیت اثر، همچنان باید تکلیف خود را با بازنمایی امر قدسی مشخص کند، چراکه در اتخاذ نامناسب و کلیشه‌ای از آن، هر دو ساحت آسیب خواهد خورد، نکته‌ای که به هر حال قابل مشاهده است.




نظرات کاربران