سمفونی غیابها
«یژی ژون» و «رضا سرور» در هشتمین نشست نقد حضوری جشنواره ی سی و پنجم تئاتر فجر
فاطمه رستمی
هشتمین جلسه کارگروه نقد سی و پنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر، با حضور رضا سرور، یرژی ژون و مونیکا کوز لووسکا صبح روز شنبه ۹ بهمن در «عمارت روبهرو» برگزار شد.
در ابتدای این جلسه رضا سرور پژوهشگر، مترجم و مدرس تئاتر ، بهعنوان منتقد در این جلسه دعوتشده بود، اما به این دلیل که مترجم اصلی مهمانان لهستانی تسلط کافی برای ترجمه همزمان و سریع گفتوگوها را نداشت، بخشهای زیادی از گفتمان جلسه توسط رضا سرور و امین عظیمی ترجمه شد.
رضا سرور درباره نمایش «همسرایی یتیمان» گفت: «فکر میکنم باید با بررسی ساختار اجرایی این اثر درباره آن صحبت کرد. پاسخ به 5 سؤال و غیابی که در نمایش «همسرایی یتیمان» حس میشود، ضروری است. غیاب اول این است که بهرغم وجود بازیگران متعدد در اثر، هیچ قهرمانی وجود داد و باید دید چرا قهرمان ندارید؟ اولین پاسخ میتواند این باشد که در کمپهای اجباری مثل اردوگاهها، سربازخانهها، یتیمخانهها و... سیستم همسانساز، تمایزهای شخصیتی را از بین میبرد و ما با سرنوشت فردی روبهرو نیستیم بلکه با سرنوشت جمعی مواجه هستیم. به همین دلیل در این نمایش هر اتفاقی که برای هر شخصیت میافتد میتواند برای دیگری هم رخ دهد».
او گفت: «اینطور به نظر میرسد که در نمایش «همسرایی یتیمان» شخصیت زدایی شده و کاراکتر پردازی وجود ندارد. بهرغم اینکه سرنوشت جمعی است، تضاد دراماتیکی دیده میشود که تنهایی بهعنوان موتیف و درونمایه نمایش در جمع اتفاق میافتد و این مسئله متضاد با ماهیت و ذات تنهایی است. هرچه بیشتر در جمع باشی تنهاتر هستی و این جنبه دراماتیک اثر است. کاراکترها بین افراد نیست، بلکه بین فرد و فضا وجود دارد و این مثل نمایشهای کافکا است و آدمها با فضا درگیر هستند. برای همین شخصیت کافکا هماسمی ندارد و فقط «ک» نامیده میشود. این همسانسازی در کل اثر و جنبههای مختلف آن وجود دارد».
او در مورد غیاب دوم گفت: «غیاب جنسیت دومین غیابی است که در نمایش «همسرایی یتیمان» حس میشود. بااینکه 6 شخصیت زن و چهار مرد وجود دارد، رابطهای بر اساس جنسیت شکل نمیگیرد. مسلماً در این فضاهای جمعی جنسیت زدوده یا تضعیف میشود. به همین دلیل است که در اینگونه فضاها که تک جمعیتی هستند با ریختن کافور در غذاها جنسیت را ضعیف میکنند».
او گفت: «کارگردان نمایش، یرژی ژون کارکرد دراماتیکی که از این فضا و جنسیت برده، این بوده است که زنهایی که گارد هستند، خاصیت و رفتار مردانه دارند و این نشان میدهد که جنسیت هم تعیینکننده این منش سرکوبگرانه نیست. این منطق سرکوبگر مستقل از جنسیت است».
او در ادامه افزود: «غیاب سوم بهعنوان مهمترین غیاب، نبود کلام است. عجیب به نظر میرسد که وقتی رمان که ابزارش کلام است را به درام تبدیل میکنیم، از کلام استفاده نکنیم! باید پاسخ داد چرا چنین اتفاقی افتاده؟! قطعاً این پاسخ مناسبی نخواهد بود که یرژی ژون بگوید به این دلیل که کارم مایم است، از کلام استفاده نکردهام! پاسخ مناسب میتواند این باشد چون صدای سرکوبشدگان شنیده نمیشود ما هم از کلام استفاده نکردهایم. وقتی ما امروز به اردوگاه کار اجباری نگاه میکنیم، صدای افراد باقی نمانده و آنچه هست تصاویر باقیمانده است. به نظرم عدم استفاده از صدا و کلام در نمایش «همسرایی یتیمان» کارکرد سیاسی دارد. این مدل کار سیاسی در لهستان سابقه دارد و ماچوفسکی از این کارکرد بهره برده است. موسیقی جایگزین صدا سرکوبشدگان است و نکته مهم در موسیقی تراژیک بودن آن است».
رضا سرور در مورد غیاب چهارم نمایش گفت: «غیاب درونیات کاراکترها هم یکی از غیابهای اثر است. به این دلیل که دیالوگی وجود ندارد، ما نمیتوانیم به دورنیات افراد پی ببریم. درنهایت روانشناسی شخصیتها با این شرایط حذفشده است. پس ما با درامی عینی روبهرو میشویم. در این درام عینی آنچه مهم است تفسیرپذیری دیدهها است. دیالوگها معنای اتفاقات را محدود نمیکند».
او افزود: «پنجمین غیاب هم غیاب دکور بهمثابه جهان است. طبیعی به نظر میرسید که جهان رمان توضیح دادهشده و توسط دکور نمایش مفهوم شود. درست است که مربع صحنه جهان نیست، اما مثل جهان عمل میکند. به معنا که دائماً بالا میرود و گریختن از این حصار را ناممکن میکند. درصحنه نهایی من کنایهای به نمایش بیکلام بکت دیدم. نمایش در کلیت امیدوارانه است چراکه شخصیتها اگر نمیتوانند از حصار بگریزند، به تلاش خود ادامه میدهند و برای من معنادار بود که تلاش در سیاهی صورت میگیرد».
یرژی ژون کارگردان نمایش «همسرایی یتیمان» گفت: «من توضیحاتی در ادامه صحبتهای رضا سرور دارم، البته نه به ترتیبی که او گفت. ما از رمانی به اسم «گلهای گندم» نوشته گوی کروسی که درباره دوران خردسالی است الهام گرفتیم. فیلمهای زیادی هستند که چنین مضامینی دارند. دریکی از سفرهایم کتابی از کروسی یافتم که داستانش درباره مردمی است که سعی میکنند یتیمخانهای را برای بچههایی که پدرانشان در جنگ جهانی دوم کشتهشدهاند، در دهکده بسازند. من 30 سال پیش این کتاب را خواندم. پروژههای مختلفی کارکردم و بعد از سالها به یاد این کتاب افتادم. نمایش «همسرایی یتیمان» فقط از آن رمان الهام گرفتهشده است و ارتباط مستقیمی با رمان کروسی ندارد».
او گفت: «سختترین کار برای من این بود که موسیقی قدرتمندی پیدا کنم که با این اثر هماهنگ باشد. در حال رانندگی به سمت دهکدهای که مادرم در آنجا زندگی میکرد بودم که از رادیو ماشین سمفونی «گریستن» اثر هنریک میکولایی گورتسکی را شنیدم. او از آهنگسازان مدرن لهستان است و این سمفونی 52 دقیقه و 6 ثانیه است و من همانجا تصمیم گرفتم نمایش من هم با همین زمان اجرا برود. سه وکال در سمفونی وجود دارد. قسمت اول دعای حضرت مریم بر جنازه مسیح (ع) است. وکال دوم درباره دیوارنوشتههایی بر دیوار زندانهای جنگ جهانی دوم است که نوشتهشده مادر دوستت دارم! وکال سوم هم مویه مادری پس از مرگ پسرش در جنگ جهانی دوم است. تصنیف این موسیقی 6 میلیون فروخته و 17 سال تولیدش طول کشیده و آنقدر مردمی هست که اکثر کارگران در حین کار آن را گوش میدهند».
او افزود: «وقتی تصمیمم را در مورد موسیقی گرفتم به فضای نمایش و گروه کر و... فکر کردم. رنگ خاکستری که درصحنه وجود دارد همان رنگی است در زندانها و بیمارستانهای دوران جنگ جهانی دوم از آن استفاده میشده. فکر میکنم حق با رضا سرور است و من هم قبول دارم بین آدمهای نمایش ارتباطی نیست و جهان سردی را میبینیم. پیش از شروع تمرینات، یتیمخانههای دنیا را مطالعه کردم. حالا همهچیز در ذهن من آماده بود تا نمایش شکل بگیرد. ماههای زیادی تمرین کردیم. در هیچکدام از نمایشهای من بازیگران صحبت نمیکنند و دیالوگ ندارند. من فکر میکنم وقتی برای چیزی نام بگذاریم آن را تمام کردهایم و محدودشده است. وقتی توضیحی ندهیم و نامی نگذاریم، مسئله میتواند برای هرکسی شکل منحصربهفردی داشته باشد، بنابراین باوجود فرصتهای اندکی که داشتیم، شروع به خیالپردازی کردیم. امکانات ما کم بود؛ مثلاً در باله میتوانیم رقص را جایگزین کلام کنیم، همینطور در پانتومیم، اما تئاتر ما، تئاتر بدن و حرکت است».
او گفت: «آخرین نکته درباره کنش نمایشی است وقتی 52 دقیقه و 6 ثانیه طول میکشد. کنش اصلی نمایش ما موسیقی است که آرامآرام بالا میرود و بچهها نزدیکتر میشوند و میخواهند از فراز آن بپرند و نمیتوانند. شاید این بچهها روز دیگر برای پریدن تلاش کنند، شاید هم نکنند!».
او ادامه داد: «این نمایش علیه محدودیتی است که خشونت زندگی روزمره به ما تحمیل میکند. زمانی که ما میبینیم یک نفر به دیگری میگوید چهکاری انجام بده یا نده، ممکن است در گام بعدی آزادی را بهطورکلی از او بگیرد و حتی محدودیتهای مذهبی و سیاسی ایجاد شود. یتیمخانهای که ساختیم استعارهای از زندگی ماست. در ابتدای قرن بیستم فرزندان خدای بزرگ تبدیل شدند به بچههای بی والدین. با نگاه به شرایط سیاسی اکثر کشورها بلاتکلیفی وجود دارد و نمیدانند چهکار کنند. تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم رویا پردازی است که ببینیم تمام جهان کشور ماست و امیدواریم روزی همه بتوانیم دور یک میز بنشینیم».
رضا سرور در ادامه گفت: «نشان دادن خشونت جهان که در فیلمها هم تلاش میشود شدت آن را نمایش دهند، در تئاتر تصنعی است. یکی از درسهایی که کارهای مدرن مثل اثر یرژی ژون به ما میدهد، این است که برای تأثیرگذاری بیشتر، آن را در زندگی عادی و روزمره نشان دهیم. این همان کاری است که کافکا و هرابال میکنند. این سنت در ادبیات لهستان ریشهدار است. وقتی آثار مروژک و... را میبینیم، شاهد چنین نگاهی هستیم. لهستان گویی بعد از سختیهای جنگ جهانی دوم و کمونیست اینگونه شده که خشونت امری روزمره است، اما لهستانیها یک ویژگی هم دارند که در برابر بدبختی مویهگر نیستند».
سرور گفت: «یکی از بزرگترین ویژگیهای تئاتر و ادبیات لهستان طنز سیاه است. همین نکته خشونت را در نمایشهای آنها تحملپذیر و عمیقتر میکند. صحنه قرقره کردن آب و تبدیل کردن آن به کر لحظهای است که شکنجه را انسانی میکند. در آثار کانتور و گروتوفسکی که از همه عبوستر است، طنز سیاه وجود دارد».
او با اشاره به ریشههای یهودی طنز سیاه لهستانی، گفت: «لهستانیها چیزی به اسم کفر مقدس را با خود حمل میکنند. گروتفسکی هم در مهمترین رسالهاش از همین واژه برای توصیف کار خودش استفاده میکند».
یرژی ژون در مورد انتخاب این اثر برای اجرا در ایران توضیح داد: «در نمایش «همسرایی یتیمان» و «کوری» که امسال با این دو اثر به جشنواره تئاتر فجر آمدهام، یک وجه مشترک وجود دارد؛ و آن زندگی روزمره مردم و ظلمی است که میتوانند نسبت به هم روا داشته باشند. تهیهکننده ما این دو اثر را پیشنهاد داد و ما برای دومین بار به ایران آمدیم».
مونیکا کوزلووسکا، دستیار کارگردان در ادامه جلسه درباره تئاتر امروز لهستان و نسلهای اول و دوم فعالان تئاتر در این کشور گفت: «این مسئله وجود دارد که نسل اول ما گروتفسکی و کانتور بودند، اما نسل دوم تئاتر لهستان متفاوت هستند و تئاتر پستمدرن آلمان در نسل سوم تئاتر لهستان بیتأثیر نبوده و در آثار برخی از کارگردانان جدید این تأثیرات مشخصاً دیده میشود. عجیب نیست که ما نمایشهای بیکلام را در بین تولیدات این نسل ببینیم و رویکرد هنرمندان بههرحال تغییر کرده است».
ژون در ادامه در مورد نگاه چپگرا در بین کارگردانان جوان و تأثیراتی که از کنشهای سیاسی گذشته گرفتهاند، توضیح داد: «تفکر چپ در بین جوانان لهستانی وجود دارد، اما چپ به معنای سوسیالیستی نیست. بسیاری از نمایشها در مورد آسیبشناسی این شرایط و توصیفی از مردم فقیر است. امروز حکومت راستی که در لهستان حکومت میکند در مقابل جریان تفکر چپ قرارگرفته است».