در حال بارگذاری ...
نگاهی به اجرای «نامه های عاشقانه از خاورمیانه» به کارگردانی کیومرث مرادی، بخش مسابقه بین الملل

درخششِ پایان

آینا قطبی یعقوبی

«نامه های عاشقانه از خاورمیانه» نوشته مشترک کیومرث مرادی و پوریا آذربایجانی و به کارگردانی کیومرث مرادی یکی از اجراهای بخش مسابقه بین الملل امسال جشنواره تئاتر فجر است که در سالن سمندریان مجموعه ایرانشهر اجرا می شود. نامه ها، در سه اپیزود داستان تنهایی و رنج سه زن از سه جغرافیای مختلف را روایت می کند که هرکدام به شیوه خود قربانی مناسبات حاکم بر جامعه و درسطح کلان تر جهان امروزند. اپیزود اول مربوط به آنجلا، زنی آمریکایی است که شوهر سربازش را در افغانستان گم کرده و در پی رویایی، به دنبال او عازم کابل شده و قبرش را در خانه خانواده ای افغان می یابد. اپیزود دوم داستان جمیله، زنی عراقی است که همه خانواده اش را در زمان حکومت صدام از دست داده، تنها به انگلستان مهاجرت کرده، اوراق هویتش را از او دزدیده اند و سرزمین تازه وجودش را انکار می کند. اپیزود سوم روایت زندگی زیبا، زنی افغان است که به جرم بازی کردن در یک فیلم خارجی، به دست تندروهای سرزمینش با اسیدی که به صورتش پاشیده شده، مجازات می شود. زیبا که تقریبن نابینا شده به همراه دو قربانی اسیدپاشی دیگر برای عمل جراحی ترمیمی در لندن و برصحنه یک نمایش، داستان خود و دو زن دیگر را روایت می کند.

اپیزود سوم اجرا، بهترین قسمت نمایش نامه های عاشقانه است. این اپیزود هم در روایت و هم در اجرا، آشکارا تفاوت فاحشی با دو اپیزود پیشینی خود دارد. درخشش بازی پانته آ پناهی ها و همچنین شکل روایتگری این قسمت از اجرا، کیفیت دو بخش پیش از خود را کمرنگ کرده و از جلوه گری آنها می کاهد. در واقع این بخش از نمایش نزدیکترین رابطه را با عنوان نمایش که نامه های عاشقانه از خاورمیانه است، دارد. در این قسمت ما هم با زنی از خاورمیانه مواجهیم که داستان رنج خود و باقی زنان چون خود را روایت می کند، هم از عشق می گوید و هم با شیوه روایتگری نقال گونه خود، تعاملی قوی و مستمر با مخاطب برقرار می کند. او که از خیال و تصویر آغاز کرده و با درخواست از تماشاچی ها که چشمانشان را با چشم بند بپوشانند و برای لحظاتی هرچند کوتاه خود را جای او بگذارند، نمایش را از شکل سنتی خود خارج می کند، قادر می شود تا با بازی درخشان و جذاب پناهی ها، اپیزود سوم اجرا را به یک نمایش مشارکتی تبدیل کند.  در مقابل موفقیت چشمگیر این بخش، اپیزود اول یعنی داستان آنجلا زن آمریکایی بسیار سرد و خشک و خنثی است. منطق روایتگری زن آمریکایی در نمایشی که بناست تا نامه هایی از خاورمیانه باشد، تا انتها مشخص نمی شود. آنجلا نه زنی خاورمیانه ای است و نه می توان با داستان و روایت و حتی بازی هانیه توسلی ارتباطی قوی برقرار کرد. در واقع صحنه خالی اجرا و شیوه انتخابی خوب کارگردان در به کارگیری مانکن ها برای نقش های حاشیه ای و تک بازیگری که به جای همه دیالوگ می گوید، در بازی هانیه توسلی جا نمی افتد. چنین شیوه ای از اجرا همه مرکزیت و چگالی خود را به بازیگر می دهد و بازیگر باید بتواند بار همه صحنه را به دوش بکشد. کاری که توسلی از عهده آن بر نمی آید. البته باید به این نکته هم توجه داشت که نقشی که برای او نوشته شده، قابلیت چندان زیادی هم برای اجرا ندارد و احساسات و عواطف و حتی درونیات او را برای ما نمی گشاید. اپیزود دوم یعنی داستان جمیله ازین حیث موفق تر از بخش آغازین است. طناز طباطبایی بازی گرم و جذابی از خود ارایه می دهد که مخاطب را با خود درگیر کرده و صحنه را پویا و قابل تصور می کند. این بخش از نمایش هرچند در حوزه متن و کارگردانی، پتانسیل های فراوان بخش سوم را در خود ندارد، اما بازی طباطبایی می تواند این بخش از اجرا را بالا کشیده و پل خوبی برای رسیدن به درخشش بخش سوم باشد.

طراحی صحنه نمایش خوب و متناسب با اجراست و به کارگیری مانکن ها و پرده های پس و پیش صحنه که قابلیت تصویری شدن دارند، خلاق و جذاب هستند. موسیقی نمایش هرچند وظیفه چندانی جز افزودن بر احساسات و عواطف واقعه و اجرا ندارد، اما از پس این نقش به خوبی بر آمده و صدای خواننده زن بسیار هماهنگ با مفاهیم اجرا، نوای زنانی از دل خانه های خاورمیانه را به نغمه در می آورد. صدایی زیبا از دل عاشقانه های سرزمین های آفتابی. عاشقانه های تراژیک زنان اندرونی که یا برای معشوق می سرایند یا لالایی می خوانند یا به حال خویش می گریند. در اپیزود سوم نمایش در جایی که به صورت زیبا اسید پاشیده می شود، کارگردان(کیومرث مرادی) خودش این نقش را ایفا می کند که این هم  یکی از نقاط خلاق و فکر شده اجراست. در واقع با این عمل، پیامی نهفته به مخاطب عرضه می شود. پیامی که او را وا می دارد تا به درون خویش بنگرد و بیاندیشد که چگونه در هر رنج و دردی که در جهان تداوم دارد، ما نیز مقصریم. در فاصله بین هر دو اپیزود، دو اتفاق مختلف روی می دهد. یکی ترانه ای شبه فولکلور است که متناسب با زبان شخصیت اصلی اپیزود خوانده می شود که البته برای بخش آغازین به جای اینکه ترانه آمریکایی باشد، افغان است و منطقش جا نمی افتد و دیگری شعرهایی است که با صدای راوی خوانده شده و بر پرده های روی صحنه به صورت نوشتار نقش می بندد. این شعرها کارکرد خاصی ندارند و بودن و نبودنشان هیچ تفاوتی در منطق اجرا ایجاد نمی کند و بیشتر از آنکه بخشی از اجرا باشند تحمیلی هستند. برای پاساژهای این اجرا همان ترانه ها کفایت می کنند.  نامه های عاشقانه از خاورمیانه اجرایی متوسط است که در اپیزود سوم خود به اجرایی درخشان بدل می شود. 

 




نظرات کاربران