در حال بارگذاری ...

نگاهی به اجرای تلخی عشق و شیرینی طرب

حمیدرضا قنبری( عضو انجمن نویسندگان، منتقدان و پژوهشگران خانه تئاتر)

اجرای "ناسور" به کارگردانی افسانه زمانی، حکایتی از عشق است! حکایت دلدادگی و عشق دو بانو- یکی اشراف‌زاده(پری)، و یکی خدمتکار و مطرب‌پیشه (ملک خاتون)- به جوانی مُطرب و تَجَدُدخواه و مشروطه طلب(ذبیح) که ناکامی سرانجام آن است.

چون قصه از عشق است و عشق نیز گاه بر منطق و عقل، چیره می‌شود از این رو اگر بی‌خردی از شخصیت‌های زبل و زرنگ و با هوش قصه دیده شود، کم و بیش قابل اغماض است. اما تماشاگر در شگفت می‌شود چطور "ملک خاتونِ" زیرک، "ذبیح" را که عاشقانه دوستش دارد، به خطر می‌فرستد تا طعمه‌ی مرگ شود. گرچه نویسنده در کلام او چند جمله گذاشته که: "خب چه می‌دانستم که چنین می‌شود!" اما فقط کمی و فقط کمی اندیشه لازم بود تا راه‌های بسیاری برای بازگشایی گره قصه هویدا شود که البته اگر چنین می‌شد، درام مورد نظر نویسنده، شکل نمی‌گرفت!

کارگردان نیز برای ایجاد تعلیق بیشتر تماشاگر، فضا و بازی‌ها را به گونه ای طرح‌ریزی کرده که تا اواخر قصه، مقصود دل "ذبیح" پنهان بماند از این رو بازیگر نقش "ذبیح" در روند شکل‌گیری داستان نه تنها نشانه‌های علاقهای به "ملک خاتون" بروز نمی‌دهد که چه بسا تماشاگر می‌پندارد از مواجه شدن با ابراز علاقه‌ی "ملک خاتون" نیز فراری است. یعنی اتفاقی که کارگردان تلاش دارد برای تعلیق مخاطب ایجاد کند ولی این تعلیق وقتی خارج از منطق ایجاد شود، در داستان خلل ایجاد می‌کند. با این‌حال داشته‌های "ناسور" برای عرضه به مخاطبانش آنقدر زیاد هست که چنین خلل‌هایی باعث پس‌زدگی تماشاگر نشود.

بهره‌گیری از نمایش‌های سنتی و بازی‌های زنانه به همراه موسیقی زنده و موثر و پررنگ اثر همراه با بازی‌های بازیگران توانمند "ناسور" تماشاگر را تا پایان اثر همراه و مشتاق نگه می‌دارد.

داستان "ناسور" ساختاری ارسطویی دارد اما در چیدمان و توالی صحنه‌ها، آن نظم کلاسیک وجود ندارد و داستان مدام در زمان گذشته و زمان حال، در حال رفت و برگشت، روایت می‌شود؛ این نکته‌ای است که بر جذابیت اجرایی قصه، می‌افزاید. در استفاده از چنین تکنیک و تمهیداتی به طور معمول، داستان از آغاز نقطه‌ی اوج و نزدیک اواخر داستان شروع می‌شود و آن نقطه‌ی اوج، به صورت معمایی حل نشده باقی می‌ماند تا لحظه‌ی وقوعش در پایان. اما در نمایش "ناسور" صحنه‌ی اول نمایش که از بی‌تابی و متوهم شدن "ملک خاتون" حکایت دارد به عنوان صحنه‌ای ناکارگشا، بدون آن‌که در پایان رجعتی به آن صحنه شود، الکن باقی می‌ماند.

به لحاظ ساختار اجرایی نیز، گرچه نمایش به صورت سه‌سویه، طراحی شده اما میزانسن‌ها به گونه‌ای نیست که لزوم سه‌سویه بودن اثر درک شود. به نظر می‌رسد تماشاگران مقابل صحنه، عناصر و بازی‌های بیشتری از نمایش، نسبت به تماشاگران طرفین می‌بینند. شاید اگر کارگردان طراحی خود را در صحنه‌ای قاب عکسی، میزان می‌داد، موفق‌تر بود.

بی‌انصافی خواهد بود اگر از بازی بازیگران "ناسور" کمتر صحبت به میان آید. نسیم ادبی، رویا میرعلمی، علیرضا آرا، گیتی قاسمی و الهه شه‌پرست هر یک  به نوبه‌ی خود انرژی صحنه را افزون می‌کردند ولی اگر بازیگران توانایی نوازندگی را که عنصری اصلی در این نمایش بود را نیز می‌داشتند، دیگر صحنه چیزی کم نداشت.

همچنین توانمندی قلم نویسنده‌ی اثر؛ خیراله تقیانی‌پور؛ در چیدمان کلمات آهنگین و شکل دادن به هسته‌ی داستانی جذاب و ایجاد روایتی مورد توجه تماشاگر عام، مورد تحسین است.

موسیقی نیز از ابتدا تا پایان به عنوان یکی از عناصر اصلی نمایش و همچنین به عنوان بخشی از کاراکترهای قصه به خوبی اثر را همراهی می‌کرد و تاثیر لازم را بر مخاطب می‌گذاشت.

طراحی صحنه هم در ارائه‌ی جلوه‌ی زیبا و ایجاد نمای خوشِ بصری در کنار کارکرد مناسبش، قابل توجه است گرچه می‌توانست المان‌های بیشتر از دوره‌ی تاریخی مورد اشاره در نمایش همراه داشته باشد. اما همان سه سویه بودن صحنه و وجود ستون‌های جلویی دکور، باعث می‌شد برخی از نماهای مهم از پیش چشم بخشی از تماشاگران پنهان بماند که گاه در صحنه‌هایی چند سویه، این اتفاق غیر قابل اجتناب می‌شود.

گرچه نمایش پایانی تلخ دارد و حکایت ناکامی عشاق است اما حلاوت تماشای نمایشی در بردارنده‌ی عناصر ملی و سنتی باعث می‌شود تا تماشاگر با رضایت خاطر سالن را ترک کند. 




نظرات کاربران