در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش «آلاء» نوشته و کار محمد کاظم‌تبار

پای درخت سرخ

رضا آشفته: نمایش «آلاء» یک تک‌گویی درباره زنی است که پای درختی رازآمیز دفن شده و هر لحظه این گذشته عاشقانه خود با آرش را روایت می‌کند؛ این نمایش در یک وضعیت جنگی می‌گذرد.

نمایش با آویزان بودن چیزی شبیه پیله کرم ابریشم و پروانگی ظهور یک زن بر تماشاگران آشکار می‌شود. زنی که بی‌تاب است و هیچ دم آرام و قراری ندارد و در یک دایره سیاه همان طناب‌آویز را چون عقربه ثانیه‌شمار ساعت، دور می‌گرداند و در این چرخش بی‌قراری‌ و تشویش‌اش بسیار نمایان است. او عاشق است و از بریدن و دور شدن و غفلت از یک عشق می‌گوید. عشق او به پسری به نام آرش که احتمالا در خوزستان و خرمشهر همدیگر را دیده‌اند و پس از نامزدی و آغاز جنگ آن‌ها از هم دور شده‌اند. دختر که رشته پرستاری خوانده در سال آخر دانشگاه احتمالا سر از جبهه در آورده و توسط نیرو‌های عراقی اسیر شده و پس از مدتی شکنجه و اسارت قرار است که دوباره در تبادل با اسرای بعثی جابه‌جا شود، اما با درنگ در قصه متوجه می‌شویم که او پای درختی کشته و چال شده است و همه این روایت‌ها با همان روح سرگردان و عاشق در حول و حوش آن درخت سرخ به زبان می‌آید؛ روایتی بسیار تلخ و اندوهناک...

شاید این روایت مشکلات اساسی در باورپذیری آنچه گفته می‌شود داشته باشد همانند اینکه نمی‌دانیم چرا با پدر «آلاء» یا آرزوی راستین سرهنگ نفوذی بعث عراق است که به خرمشهر برای زندگی کردن آمده و همچنین اینکه چگونه آلاء کشته شده و مسائلی از این دست که در روایت گم و گور است و در نهایت نمی‌تواند به باوری عمیق تبدیل شود اما به هر روی داستان فراز‌هایی دارد که با تلاش بازیگر و کارگردان ما را متقاعد می‌کند که پای کار بنشینیم و به آنچه واگویه می‌شود دل ببندیم؛ زیرا که داستان عاشقانه است و دلخونی یک زن جوان جاذبه این روایت است‌. از سوی دیگر کارگردان خیلی موجز صحنه خود را با یک ننوی آویزان و یک صفحه گرد و سیاه و نور‌هایی که از بالا تابیده می‌شود، نمایان می‌سازد. این نگاه موجز با حرکت و میزانسن داده‌شده به بازیگر و لحظاتی که مدام تغییر می‌کند چشم‌نواز می‌شود و به گونه‌ای دیگر بازیگر بنا به حس و حالت عینی و ذهنی‌اش جهان نمایش را آشکار می‌سازد. شاید نور‌های اریب که از آن استفاده‌ای نشده، می‌توانست در این فضای نسبتا اکسپرسیونیستی لحظات هول و هراس و تشویش‌ها و عصبانیت‌های دختر را با جلوه بهتری نشان دهد که از آن پرهیز شده و فقط به بازی چند نور موضعی بسنده شده که این قابلیت هم خیلی کوتاه است. درکل نمایش «آلاء» دیدنی و جذاب است و با حوصله تماشاگر همخوانی می‌کند چون ضرب‌آهنگ درستی طراحی شده و همه چیز مهیاست برای دیده شدن و تماشاگر نیز غور و تامل می‌کند اما شاید در آن تاریکی، یک تصویر که در آن، درخت نمایان شود جایش خالی باشد که به گستره این همه خواب و خیال پاسخی تصور‌شدنی‌تر داده شود و مخاطب نیز چون روح سرگردان دربه‌درِ یافتن حقیقت و حتی مواجهه با آرش نباشد.




نظرات کاربران