نقدی بر نمایش «در سوگ شب هزارویکم» نوشته شهرام احمدزاده و کار پویان عطایی از اصفهان
شهرزاد بیسرانجام
رضا آشفته: نمایش «در سوگ شب هزارویکم» میخواهد قهرمان افسانهای شب هزارویکم، یعنی شهرزاد قصهگو را به صحرای کربلا ببرد تا روایتگر شهیدان عاشورایی باشد.
با آنکه بار دوم است این نمایش را میبینم اما چیزی از آن نمیفهمم. یکبار آن را در تیرماه امسال در جشنواره کودک و نوجوان همدان دیدم و بار دوم هم در جشنواره فجر؛ که در واقع چیزی دستگیرم نشد و تأثیری از آن نپذیرفتم. با نمایش ایرانی و روایتگونه هرگز مخالفتی نداشتهام اما این دلیل نمیشود به هر روایتی به دیده درام تأثیرگذار ایرانی نگاه کنم بلکه همانند درام غربی ارتباط جستن و تأثیر پذیرفتن برایم یک اصل و اساس است در دیدن هر نمایش ایرانی که نمایش اخیر فاقد آن است.
شهرام احمدزاده که در اقتباسهای غربی بارها موفقیت خود را در صحنههای بزرگتر نشان داده، این بار انگار در تجربه کوتاه ایرانی خود دچار ضعف عمدهای است و با اقتضای زمان، مکان و رویداد حرکت نمیکند و هر سه راوی سردرگم و بلاتکلیف در صحنه اینسو و آنسو میدوند... اما دریغ است حرکتی که بخواهد ما را متوجه صحنه کند و زبان تندگوی آنان گوشها را تیزتر میکند اما دریافتی ذهن تقریباً هیچ است؛ بهجز شهرزادهایی که نسبت خود را با پسرهایش در درازنای تاریخ نمایان میسازند و میخواهند بگویند که آنان راویان جستهگریخته واقعه کربلا هستند اما دلیلی برای این روایتها پیدا نمیشود و نسبتهای واقعه تاریخی نیز برای آنان وجود ندارد؛ بنابراین فقط یک آزمونوخطایی است که راه به جایی نمیبرد. درحالیکه تئاتر غربی و شرقی هر دو در لحظه اکنون اتفاق میافتند و باید جاذبههای دیداری و شنیداری در آن موج بزند که مخاطب بلاتکلیف نماند و در شکاف لحظهها به استناد رویدادها بتواند در شکار لحظهها پیشروی کند و به درک و دریافتی در شخصیتها و موقعیت برسد. پویان عطایی در مقام کارگردان کوشش کرده با تکیه بر موسیقی زنده و نور و تلاش بازیگران این روایت را برپا نگه دارد و شاید به لحاظ ایجاد ضربآهنگ بسیار موفق باشد اما دریغ از آن روایتهای پارهپاره که در اکنون نمیگذرند و به زبان گذشته در یک دوردست بدون تصویر و تصور باقی میمانند؛ یعنی اجرا سرانجامی بایسته و شایسته ندارد و تماشاگر شکار ویژهای به لحاظ فکری و احساسی نخواهد کرد.
در کل احمدزاده در جایگاه نمایشنامهنویس، درام ایرانی را باید بر پایه روایت و رویداد پیش ببرد چنانچه برتولت برشت در تأثیرپذیری از درام شرقی و اپرای پکن چین چنین میکند و در رفتوبرگشتها بین راویان و خردهروایتهای نمایشی بر آن است که تقطیعهای اجرایی ایجاد کند که تعقل بر احساس چیره شود؛ و بهرام بیضایی نیز در تمامی درامهای ایرانیاش به دنبال بهرهمندی از شگردهایی است که چنین حس و حالتی را به وجود آورد و اینان سرمشقهای بزرگی برای دنبالهروی از درام شرقی و ایرانی هستند که میتوانند هر مخاطبی را سرجایشان شگفتزده کنند.