در حال بارگذاری ...
...

نقد نمایش "چشمان مورب، گیسوان پریشان"

شکوایه ای در پیشگاه انسان و تاریخ

نقد نمایش "چشمان مورب، گیسوان پریشان" 

شکوایه ای در پیشگاه انسان و تاریخ

توضیح:این نقد،محصول اعضای کانون ملی منتقدان ایران است و جشنواره تنها امکان انتشار آن را در پایگاه رسمی اطلاع رسانی خودفراهم کرده است و بازتاب دهنده دیدگاه سازمان جشنواره درباره آثار حاضر در جشنواره نیست.

(بخش مرور تئاتر ایران در سال 1394/ اردکان)

(امتیاز منتقد به نمایش **)
نوشته: مجید جوادیان زاده
کارگردان: احمد ندافی
حسن پارسایی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)

 

نمایش "چشمان مورب، گیسوان پریشان" به نویسندگی "مجید جوادیان زاده" و کارگردانی "احمد ندافی" که در سی و چهارمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر در سالن چهارسو اجرا می شود، اختلاف رویکردهای تاریخی دو ملیت را بهانه فرضی یک اختلاف خانوادگی قرار می دهد و در نهایت با نتیجه گیری نویسنده از این اختلاف، مشکل خانوادگی مورد نظر حل می شود. نگاهی گذرا به موضوع فوق نشان می دهد که حادثه مهمی که نشانگر یک "کنش دراماتیک" باشد، در اجرا وجود ندارد: نمایش به شکلی ضمنی اما تمثیلی، اختلافات و منازعات تاریخی بین افغان ها و ایرانی ها را که در گذشته دوری به روایت تاریخ بیان شده، از زبان یک زن "شاهد" و به موازات ازدواج یک مرد افغانی با دختر ایرانی، پیش می برد . ارتباط موضوعی بین تناقضات فوق وقتی آشکار می شود که مرد افغانی (شوهر زن ایرانی) می میرد و زن و پسرش تنها می مانند. در این میان، برادر افغانی برای بردن برادرزاده اش می آید و منازعات لفظی و ذهنی دغدغه آمیزی بین او و زن برادرش شکل می گیرد. در این رابطه یکی از پرسوناژها به شکلی تمثیلی، به عنوان "شاهد" وقایع تاریخی مناقشه آمیز قبلی دو ملت معرفی می شود. او در آخر نمایش شهادت اولیه اش مبنی بر اختلافات تاریخی ایرانیان و افغانیان را انکار می کند و دروغ می پندارد. این شهادت دادن ثانویه که ظاهراّ در پیشگاه سایر پرسوناژها و تاریخ انجام می شود، مرد افغانی را از گیر و گرفت های ذهنی اش در رابطه با اختلاف ایرانی ها و افغانی ها رها می کند و در پایان با آن که هنوز کمی تردید دارد، از گرفتن برادرزاده اش از مادر ایرانی، منصرف می شود و موقعیت داستانگونه نمایش به خوشی پایان می پذیرد. اما یک نکته اساسی باقی می ماند. در این نمایش کنش دراماتیکی بسیار موثر و گیرائی وجود ندارد و همه چیز در یک حل اختلاف نسبی خلاصه شده است. اجرای نمایش بیشتر "موضوعی" از کار درآمده و به یک نگاه تعامل آمیز درست یا نادرست به بخش هایی از تاریخ محدود می شود. 
برخی دیالوگهای نمایش خیلی خوب مضمون اجرا را انعکاس داده اند: " حقیقت در ذهنم تکه تکه شده..." ، "ما بر آدم ها حکومت می کنیم، اما شمشیرمان بر افسانه ها هیچ تاثیری ندارد..." ، "من هر میخی به دیوار می کوبم، تو سبوئی بر آن آویزان می کنی..." ، "اول خیلی سخت بود که بیگانه نبینمت، اما کم کم این جائی شدی" و... 
طراحی صحنه و دکور نمایش، آرایه ای و شلوغ است و فقط میزانسن ها (آن هم در صحنه هایی که "شاهد" در انتهای صحنه، راس یک مثلث را تشکیل می دهد که دو راس دیگرش در جلو صحنه به ترتیب به زن ایرانی و برادرشوهرش منتهی می گردد) نمایشی و کارکردی است. این اجرا از لحاظ بازیگری نسبتاً قابل تأمل است و گرچه همه بازیگران به طور نسبی خوب بازی می کنند، اما بازیگری که نقش مادر یا همان زن ایرانی را بازی می کند، بازی ، چشمگیری ارائه می دهد. چون با نقش اش همزیستی ذهنی و عاطفی بیشتری دارد. "چشمان مورب، گیسوان پریشان" در مجموع از لحاظ پردازش موضوع و ساختار متن و نیز تا حدی از نظر اجرا، ضعف هائی دارد، اما از این منظر و نیز به این دلیل که دو ملیت نسبتاً متفاوت را در موضوعی که مستندات واقعی و اجتماعی مشهودی دارد، مورد توجه قرار داده، قابل تأمل است.