در حال بارگذاری ...
نقد نمایش "نگهبان و اژدها"

داستانگونگی یک فانتزی

توضیح:این نقد،محصول اعضای کانون ملی منتقدان ایران است و جشنواره تنها امکان انتشار آن را در پایگاه رسمی اطلاع رسانی خودفراهم کرده است و بازتاب دهنده دیدگاه سازمان جشنواره درباره آثار حاضر در جشنواره نیست.

حسن پارسایی (عضوکانون ملی منتقدان تئاترایران)
(امتیازمنتقدبه نمایشO)


معمولاً نمایش با قصه و داستان جان می گیرد و این وقتی واقعیت پیدا می کند که داشته های دراماتیک نمایش همگی برآیند همان قصه یا داستان باشند و از بیرون چیزی بر اجرا تحمیل نشود . اگر قصه و داستان از لحاظ موضوع و ژانر سمت و سوی جداگانه و متضادی داشته باشند و همزمان رویکردهای متضاد و متفاوتی هم به طور جانبی بر آن تحمیل گردد، در آن صورت همه چیز از همان ابتدا، دوگانه و حتی دوژانری جلوه می نماید و دو ژانر مورد نظر هم هیچ ارتباط موضوعی و ساختاری با هم ندارند.
نمایش "نگهبان اژدها" به نویسندگی و کارگردانی "سحر رضوانی" از مشهد، در آغاز با نگاهی واقع گرایانه که آمیزه ای از طنز هم به همراه دارد، به وضعیت یک کاروانسرای قدیمی و نسبتاً مخروبه می پردازد که هر آن در معرض فروریختن است. همزمان با این موضوع به طور متناقض و پارادوکسیکال با یک رویکرد فانتزیک و تخیلی به محبوس بودن اژدهائی در همان کاروانسرا اشاره می شود که نگهبانی هم دارد. زن این نگهبان در همان مکان قصابی می کند و گوشت می فروشد و لاشه های گوشت هم در طراحی صحنه وجود دارند.
نگاهی گذرا به دوگانگی این موضوع ها نشان می دهد که نویسنده اساساً با "ژانر" و "ساختار" نمایشنامه و نمایش آشنا نیست و در رابطه با استفاده از دیالوگ ها هم برداشتی شخصی و گاه انتزاعی دارد. به همین دلیل برخی دیالوگ ها بسیار معنادار و دور از محتوای کلی و موضوعی نمایش اند: "همه وقتی پیر میشن ترسناک می شن..."، "دستات بوی آهن می دهن، بوی اتوبوس و..."، "من دارم تبدیل می شم به یه لاشه بزرگ گوشت و همین روزهاست که بگندم..."، "من از بغل کردن صدام خسته شدم..." و...
نویسنده نمایش، "نگهبان اژدها"که کارگردان اجرا هم است، از خود نپرسیده که اژدهای نمایش برای چه در کاروانسرا نگه داری می شود و اساساً کارکرد و فایده و یا ضررش چیست؟ او فقط برای آن که به زعم خودش قصه ای از این اژدها بسازد، حیوان مورد نظر را اول در معرض فروش به یک سیرک قرار می دهد و سپس در پایان نمایش او را توسط نگهبان می کشد.
قصه مربوط به اژدهای ساختگی برخلاف هر قصه ای، نقطه اوج و غایت مندی پایانی تربیتی - اخلاقی یا نمایشزیبایی شناسانه مهمی ندارد و کشتن اژدها تنها راه و چاره "سحر رضوانی" برای خلاصی از دست آن و پایان دادن به داستانگونگی نمایش "نگهبان اژدها" است. از طرفی، موضوع کاروانسرا و امکان تخریب یا تخلیه آن هم تا پایان نمایش، به حال خود رها می شود. یعنی نمایش در هیچ کدام از موضوعاتش به سرانجامی اساسی، مهم و قانع کننده نمی رسد.
این نمایش در آغاز و قبل از آشکار شدن موضوع هویت بخشی به اژدهای رقصنده و آواز خوان، یعنی پیش از وارد شدن نمایش به ساحت قصه گویی های رایج و کلیشه ای، برای گروه سنی جوانان و بزرگسالان مناسب است. اما به تدریج و با روی آوردن به قصه انتزاع و ظاهرا فانتزیک اش (بازی ها و آواز خوانی دلقک سیرک و...) به گروه های سنی پایین تر سمت و سو پیدا می کند.
نمایش "نگهبان اژدها" به کارگردانی "سحر رضوانی" حتی با چاشنی طنز و موسیقی، ضربی و ریتمیک و کمیک نمایی هم به جایی نمی رسد و تماشاگران را نمی خنداند و نهایتاً آنها را خسته هم می کند. با همه این ها بازی خود "سحر رضوانی" و بازیگری که نقش"نگهبان" را بازی می کند، به دلیل آن که با هر آنچه هست هم ذات پنداری می کنند و همزمان نیز کمی وانموده سازی شخصی و فردی در کارشان مشاهده می شود، تا اندازه ای قابل اعتناست. طراحی صحنه صرفاً قراردادی و همانند موضوع و پرسوناژها کلیشه ای است. نور و موسیقی کارکردی معمولی دارند و کارگردانی و میزانسن دهی اجرا به تناسب همان طراحی صحنه انجام شده است.




نظرات کاربران