در حال بارگذاری ...
نقد نمایش آنتولوژی صبح فرحناک یک چاقو

باید که ریشه دار بود

توضیح:این نقد،محصول اعضای کانون ملی منتقدان ایران است و جشنواره تنها امکان انتشار آن را در پایگاه رسمی اطلاع رسانی خودفراهم کرده است و بازتاب دهنده دیدگاه سازمان جشنواره درباره آثار حاضر در جشنواره نیست.

رضا آشفته (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)

(امتیاز منتقد به نمایش ..‌)

 

"آنتولوژی صبح فرحناک یک چاقو" همان طور که در نامش هویداست درباره چاقویی است که نویسنده ای را مدام تهدید می کند که از حال و هوای معلق اش دست بردارد و در فضایی درآمدزا و لذت بخش کار کند و مهیاگر یک زندگی بهتر برای زن و فرزندش باشد. این نمایش می خواهد در بستری غیر رئالیستی واقعیتهای روزمره روشنفکران ما را عیان کند. تناقضی که به نظر می آید حکایت لباس گشادی خواهد بود که در قامت ریزمان نخواهد نشست. ما باید همیشه ظرف و مظروف را به درستی در اختیار داشته باشیم. اگر این نویسنده شرایط و مساله دیگری داشت حتما در این وضعیت شبه کمدی می توانستیم به تماشایش بنشینیم. اما دردهای او اساسی تر و مسائلش بزرگ تر از آن است که بشود او را به بازی بگیریم. ضمن اینکه کمدی کردنش هم واقعا منصفانه نیست.

"رضا گشتاسب" می خواهد نویسنده را در خانواده و جامعه بررسی کند. نویسنده داستان او در اجتماع دچار سوءتفاهم شده و همین باعث ممنوع الکار شدنش شده است. در خانواده هم زنش، سمانه و دخترش، آیدا به همراهی دایی تیمور می خواهند که با تهدید چاقوها او را به کار کردن وادار کنند. در نهایت هم دایی می خواهد که با آقای جعفری که در اداره ادبیات داستانی کار می کند، کنار بیاید تا بشود برایش کاری جفت و جور کرد. ولو اینکه این کار ممیزی باشد و هر چند که خود او سالها در تضاد با ممیزی بوده باشد. در دو سال گذشته در تئاتر، نگاه ویژه ای به ممیزی شده است و هنرمندان مسئله ممیزی را در سه نمایش به بوته نقد کشیده اند. یکی "هیولاخوانی" نوشته "نغمه ثمینی" و کار "محمد یعقوبی"، دومی "بهمن" نوشته و کار "افروز فروزند" و سومی هم "آنتولوژی صبح فرحناک چاقو" است. این نمایش در قیاس با دو نمایش دیگر به دلیل شکل واقع گریزانه اش نمی تواند چندان موفق باشد. در دو نمایش دیگر، ممیزی در دو شکل متفاوت ارائه شده است. در کار یعقوبی فضای سوررئالی در بستر رئالیسم نمایان می شود. در "بهمن" نیز فضا کاملا رئالیستی است. در نمایش "بهمن" یک فضای تئاتری بسترساز همه رویدادها است.

بیایید کمی صمیمانه تر خود را نقد کنیم. ما در شرایطی هستیم که به نقد شدن نیازمندیم! نمایش کار کردن خوب است. اما خوبتر این است که بدانیم کجا قرار گرفته ایم و برای چه کسانی و تحت چه شرایطی باید کار کنیم. اینها پرسشهای اساسی ای است که می تواند شکل بهتری به تئاتر ما بدهد. ما بدون توجه به نیازمندی مخاطبان از پس یک اجرای کارآمد برنخواهیم آمد.

"آنتولوژی صبح فرحناک یک چاقو" بیشتر درگیر شکل است و این اشکالی هم ندارد که تحت تاثیر پسامدرن های ادبیات امریکا مانند براتیگان، بارتلمی و مانند اینها باشیم. اما اشکال این است که شکل خودمان را نیابیم. تحت تاثیر بودن امر واقع است، اما داشتن نیروی خلاقه برای دگرگونی، ما را در چالش با شکل ها موفق تر خواهد کرد. چنانچه "رضا گشتاسب" در همه کارهایی که پیش از این از او دیده ایم از چنین تاثیر و نیروی خلاقیتی بهره مند بوده است. رئالیسم جادویی او منحصر به خودش است. در حالیکه رئالیسم جادویی یک امر واقع در ادبیات داستانی جهان است، اما "رضا گشتاسب" هم توانسته در آمیزش واقعیتها و باورهای اقلیمی اش رئالیسم جادویی خودش را در آثارش پردازش کند. اگر آن راه برای گشتاسب موفقیت آمیز است یا سر سازگاری با آن خرده فرهنگ را دارد باید که همچنان در حرکت رو به جلو برای پرهیز از در جا زدن پیش برود. اما این گام اول در یک شیوه پسامدرن انگار که با محیط و نظم موجود در ایران ما سر سازگاری ندارد یا دست کم می شود گفت که زمانش نرسیده است. این هم چالشی بزرگ برای کشف شکلها و شیوه هایی است که بشود تئاتر  را منطبق با نیاز مخاطبان ساخت و پرداخت.

"آنتولوژی صبح فرحناک یک چاقو" می خواهد ضد خشونت باشد. اما مسیر را به درستی انتخاب نمی کند، چون تهدید چاقو وجود دارد که خود این تهدید کمتر از خون و خون ریزی نیست. ای کاش بستر دیالوگ و حتی ضد دیالوگ فراهم شود که به پنداری درست از دیالوگ منجر شود. ما در زمانه ای هستیم که جامعه بیش از هر چیزی نیازمند دیالوگ است. دیگر همگان پی برده اند که صف آرایی ها به نفع افراد و گروهها نیست. بلکه یک جامعه یک دست نیازمند حضور همگان در کنار همدیگر است. یعنی بدانیم و بپذیریم که همه با هم نظرات و رویکردهای متفاوت داریم، اما می توانیم با ارایه دیالوگ فرصتی به همدیگر بدهیم که در کنار هم زندگی کنیم. تئاتر هم مستلزم حرکت رو به جلو است. اما باید که سر سازگاری با جامعه داشته باشد. یعنی کدها و نشانه هایش برگرفته از خود جامعه و افرادش باشد. نمی شود در ایران بود و به مسایل آفریقا یا اروپا پرداخت. چون آن بافت و سطح و حجم در اختیار ما نیست. آن آب و هوا و حال و حالت از آن ما نیست.

"خسرو مجد" نویسنده و روشنفکری است که در ایران زندگی می کند. زندگی ای که دردها و مصایب خاص خود را دارد و باید که ریز و درشت روابطش در این چهارچوب و جغرافیا ارایه و فهم شود. لوس بازی در زندگی امروز ایرانیان که دقیقا نزدیک به چهل سال در تحریم اقتصادی به سر می برند، اصلا جایگاهی ندارد. باید که هنرمند شاخک های حسی اش بی درنگ به همان جایی که در آن زندگی می کند و نفس می کشد وصل باشد. اگر هوا آلوده است، باید که کمبود اکسیژن را احساس کرد. وگرنه هنرمند، هنرمند نیست. به همین راحتی! هنرمندان قابل خط خوردن هستند و به همین دلیل هم ما کمتر هنرمند برجسته ای در عرصه جهانی داریم. چون آنچه که معمولا هنرمندان ما می نویسند و کار می شود ریشه دار نیست. اگر هم ریشه دار است، این ریشه ها ژرف و مستحکم نبوده است.  




نظرات کاربران