نقد نمایش راه مهر، راز سپهر
چشم هایی که نمی بینند!

توضیح:این نقد،محصول اعضای کانون ملی منتقدان ایران است و جشنواره تنها امکان انتشار آن را در پایگاه رسمی اطلاع رسانی خودفراهم کرده است و بازتاب دهنده دیدگاه سازمان جشنواره درباره آثار حاضر در جشنواره نیست.
رسول نظرزاده (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)
(امتیاز منتقد به نمایش *** )
رویکرد "شکرخدا گودرزی" به آثار ادبی و تاریخی، رویکردی کلاسیک سه یا پنج پرده ای است. این رویکرد این بار در اجرای داستان رستم و اسفندیار شاهنامه فردوسی دیده می شود تا توجه بیننده تئاتر را بار دیگر به مفهوم کلی "هویت ملی" جلب کند. جالب اینجاست که علیرغم زمان طولانی نمایش و رویکرد نه چندان جذاب آن به این داستان قدیمی که بی شک تماشاگر بارها آن را شنیده یا دیده است، تعداد اندکی از تماشاگران تالار را ترک کردند. بیشتر تماشاگران "راه مهر، راز سپهر" با آنچه از نمایش از پس قرنها با آنها سخن می گفت، نشستند وماندند. رویکردی که در آثار پیشین کارگردان نیز به چشم می خورد.
بی شک باید در هر کشوری و در هر نسلی یک یا چند کارگردان سینما یا تاتر باشند که با این رویکرد به بازخوانی و بازسازی داستان ها و قهرمانهای قدیم حتی به شکل کلاسیک بپردازند. در کشورهای همسایه ایران هم البته روز به روز شاهد بیشتر شدن اجرای این نوع آثار هستیم و سالی نیست که برخی از همسایگان ایران این داستان ها را به نام کشور خود، به شکل باله و اپرا و فیلم و تئاترگسترده ملی اجرا نکنند و بودجه های عظیمی برای ساخت دکور و لباس، سمفونی و بازسازی رقص های کهن و... برایشان اختصاص ندهند. رویکردی که متاسفانه در تئاتر ما و نسل جدید هنرمندان تئاتر امروز ایران چندان که انتظار می رود جدی گرفته نشده است.
در دورانی که هویت و مرزهای اطراف یک کشور در خطر تهاجم و خدشه قرار می گیرد، مفهوم "هویت ملی" همواره توانسته مردم را حول یک حس مشترک کنار هم نگاه دارد و آنها را به یک پیکره واحد تبدیل کند. واضح است که برساختن "هویت ملی و احساس تعلق" درون مردم یک کشور، با بزرگ کردن قهرمانان و داستان های ملی و تاکید بر گذشته و... ساخته نمی شود. با این حال همین رویکرد ساده به داستان های کهن ایرانی در سالهای اخیر مورد کم توجهی قرار گرفته و نسل جدید با این داستان ها و حکمت نهفته درآن ها روز به روز بیشتر بیگانه می شود.
گنجینه و پیشینه این رویکرد در تاریخ تئاتر ایران شامل تجربه های گوناگون است. می توان درباره چند و چون این رویکردها سخن گفت. از بازسازی این داستان ها در قالب تراژدی های یونانی و شکل نئوکلاسیک شکسپیری گرفته تا رویکرد تئاتری - اسطوره ای و حماسی با ترکیب شکل های نمایش ایرانی، همچون شاهنامه خوانی، نقالی، پرده خوانی، تعزیه و... از نمایش های "آرش" بهرام بیضایی گرفته تا "آه اسفندیار مغموم" یارعلی پورمقدم و "ویس و رامین" مهین تجدد و اجرای "آربی آوانسیان" و کارهای "پری صابری" و "بهروز غریب پور" و بازخوانی های مدرن شده نسل جدید هنرمندان تئاتر از این داستان ها که همگی در کنار هم می توانند رویکردهای گوناگون به این منابع همواره زنده و پویا باشند.
"شکرخدا گودرزی" اگرچه در بخش هایی از شکل های نمایشی "سایه" و "نقالی" ایرانی نیز سود جسته، اما در ساختار کلی در ردیف نمایشهای کلاسیک چند پرده ای قرار می گیرد. رویکردی که رشد چشم گیری را نسبت به نمونه های پیشین این روش در دوره های گذشته تئاتر ایران نشان نمی دهد. انگار در این نوع نمایش ها همه چیز باید از صفر ساخته، بازسازی و هزینه شود. بنابراین در نبود آرشیو لباس و دکورهای ویژه برای این نوع نمایش ها، کمبود چشم گیری در نوع طراحی و دکور و ابزار صحنه دیده می شود. طراحی صحنه برای صحنه های قصر و اندرونی و بیرونی و لشکر و سربازان و فرماندهان وابزارآلات جنگی و... همه به چند متر پارچه و چند سکو خلاصه شده است . رنگ لباس ها و نشانه های ایران باستان در همه جای نمایش به چشم نمی خورد. موسیقی سمفونیک بزرگ ملی برای صحنه های تکان دهنده به چند ضربه دف و زنگ زورخانه خلاصه شده و این تراژدی بزرگ تنها درکلام بازیگران و خطابه گویی های بلند، بیشتر از آنکه اجرا و دیده شود، به گوش می رسد. خوشبختانه پژوهش ها و تحقیق های بسیار درخشانی درباره نوع لباس و نشانه ها و نمادهای تاریخی ایران باستان و حتی نوع رسم و آیین و بزم و رزم آن دوره در منابع گوناگون داخل ایران توسط اساتید این رشته انجام شده است. اما متاسفانه "راه مهر، راز سپهر" چندان که بر گفتار و کلام نمایشی تاکید داشته بر این جنبه ها و زمینه های دیداری نمایش توجه نشان نداده است.تقابل اندیشه اصلی نمایش بر اساس دو نوع رویکرد بنا شده است. تقابلی که خیلی دیر در نمایش شکل می گیرد و خطوط خود را نشان می دهد. برای یک تماشاگر امروزی این مقدار مقدمه و زمینه چینی طولانی و خسته کننده است. این تقابل در سه ضلع دیده می شود. ابتدا در نقشه های گشتاسب شاه و وزیرش در درون قصر برای از سر راه برداشتن اسفندیار که خطر جانشینی زود هنگام را در سر دارد. سپس در اندیشه اسفندیار که نگاه خود را درراستای فره ایزدی و "حکم شاه، حکم یزدان" قرار داده و شمشیر و قدرت خود را "شمشیر دین گستر" می داند، در مقابل رستم که نگاهی بازتر به فرمان یزدان دارد و جایی می گوید :"من تا جایی به حکم شاه نظر دارم که به داد عمل کند و اهل مهر باشد. با اهل نظر، کریم و حکمی به ناروا نگوید و انسان، کریم دارد و..." بنابراین "بیعت گرفتن" از رستم این بار توسط اسفندیار صورت می گیرد. اسفندیاری که بیم آن می رود که به زودی جای پدر بنشیند. نقشه ای که به سادگی با طراحی گشتاسب شاه و جاماسب، دو قهرمان بزرگ از هفت خوان گذشته در تقابل قرار می گیرد. کابوس نابینا شدن گاه به گاه اسفندیار و گشتاسب شاه در میانه نمایش که به داستان افزوده شده است در راستای همین فهم غلط و احساسی اسفندیار و شاه قرار گرفته شده است. صدای کتایون که به احساسی مادرانه شاهد دوباره نزاع و حذف پنهان پدر یا پسر است و بیشتر بر نابودی اسفندیار مویه می کند به دلیل شخصیت پردازی ضعیف و تقابل رابطه میان پدر و پسر با مادر، به ناله هایی سوزناک بدل می شود. تاکید بر کودکی و معصومیت اسفندیار و "چشم هایش" که می توانست به تصویر بزرگ چشم ها و نگاه دیگران تبدیل شود، به سادگی در طول نمایش به فراموشی سپرده می شود. شاید استفاده از تصاویر روی پرده و دکورهای مجازی می توانست نمایش را از فضای تخت و یک بعدی خود خارج کند. تصاویری که در اجرا وجود ندارد. برای نمونه توجه کنید به صحنه مهم نبرد دو قهرمان که به شیوه سایه بازی و با همراهی صدای نقال، اجرا می شود اما اندازه های این نبرد را نشان نمی هد و از اهمیت آن می کاهد.
با این همه، تلاش "شکرخدا گودرزی" را در شرایطی که کمتر نمایشهایی در زمینه ادبیات کهن و هویت ملی ایرانی تولید می شود ستودنی است. در این شرایط و با توجه به همه مشکلات و دشواریهایی که به ویژه در مورد تولیداتی از این دست وجود دارد تولید و اجرای "راه مهر، راز سپهر" غنیمتی است که بابت آن باید به "شکرخدا گودرزی" دست مریزاد گفت.