نقد نمایش توران
برف خیال و وهم خودباخته گی

توضیح:این نقد،محصول اعضای کانون ملی منتقدان ایران است و جشنواره تنها امکان انتشار آن را در پایگاه رسمی اطلاع رسانی خودفراهم کرده است و بازتاب دهنده دیدگاه سازمان جشنواره درباره آثار حاضر در جشنواره نیست.
رضا کیانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)
جان مایه اصلی نمایش متمرکز بر موضوع "هویت" و پاسداشت آن در فراز و نشیب دنیای امروز است. قطار آرزوها هر چند با سرعتی باورنکردنی انسانها را رهسپار سرزمینهای دور کند، اما حررات شعله های باورها و اعتقادات و حتی تعصبات، برف خیال و وهم و خودباخته گی ها را در اندک زمانی درون انسانها آب می کند و وجود انسان را به سوی ریشه و ذات اصلی و هویت خویش باز می گرداند. انتخاب نام "توران" با نگاهی سمبلیک و گریزی به "غیریت سازی" و حکایت تفکیک "مرز ایران با توران" و قرار گرفتن نام "توران" در برابر نام " ایران صورت گرفت . به بیانی دیگر در این اثر عنوان توران ، به معنای جایی غیر از ایران و یا بیگانه شدن با هویت ملی ما تعییر شده است داستان نمایش نمایش را می توان از ابعاد مختلف اجتماعی ، روانشناسی ، تاریخی و عقیدتی مورد بحث و بررسی قرارداد، کنش های روانی که معلول اتفاقات ، انفعالات و نگرشهای حاکم بر جامعه امروز ایران است و از دگرسو کشش های فطری و فرهنگی که ریشه در هویت و خواستگاه عقیدتی و معرفتی ما دارد . و این درهم تندیگی دغدغه ها جای تامل دارد . و حتی در راستای تعمیق این دغدغه ها و انتقال آنها به مخاطب نشانه هایی در کار اتخاذ شد .
قصه نمایش در یک نگاه عاری از پیچیدگی های کاذب است ، حکایت پنج جوان ساکن در بک واحدمسکونی بازگو می شود ، عامل اصلی تجمع و زندگی مشترک آنها ذیل یک سقف ، چیزی جز باروری یک رویا نیست ، به نحوییکه آنها به خود میقبولانند در فضای خارج ار کشور بسر میبرند ، آسمان خیال ، لحظه به لحظه فراخ تر می شود ، کنشها و درگیریهایی به وقوع میپیوندد ،و زوایای شخصیتی ، دامنه ارتباطات و دغدغه آدمهای نمایش بیشتر جلوگره می شود
اما سرانجام یک تماس تلفنی مشکوک مسیر قصه تغیر می کند . پس این تماس ، بدبینی به سمت آوا (دختر جوان ) و در ادامه موجبات پررنگ شدن نشانه های غیرت و تعصبات پسران جوان داستان نمایش را فراهم آورد و ناخواسته دیوار رویاهای آنها فرومیرزد ، از خیال فاصله میگیرند و به هویت و تعلقات عقیدتی فرهنگی خود ، نزدیک می شوند . گویی که تمامی رویاپردازی خود را فراموش کردتد
طرح داستان نمایش را می توان از ابعاد مختلف اجتماعی ، روانشناسی ، تاریخی و عقیدتی مورد بحث و بررسی قرارداد، کنش های روانی که معلول اتفاقات ، انفعالات و نگرشهای حاکم بر جامعه امروز ایران است و از دگرسو کشش های فطری و فرهنگی که ریشه در هویت و خاستگاه عقیدتی و معرفتی ما دارد . و این درهم تنیده گی دغدغه ها ازنکات قابل تامل نمایش بحساب می آید . در راستای تعمیق این دغدغه ها و انتقال آنها به مخاطب نشانه ها و رمزهایی در متن اتخاذ شده است . قصه نمایش ، در یک نگاه ساده و عاری از پیچیدگی های قابل توجه است ، حکایت پنج جوان (یک دختر و چهار پسر ) ساکن در بک واحدمسکونی بازگو می شود ، عامل اصلی تجمع و زندگی مشترک آنها ، چیزی جز تحقق یک آرزو نیست ، عشق مهاجرت به آمریکا ، ... آرزویی که سراسر وجودشان را تسخیر کرده تا آنجاکه به خود میقبولانند اکنون در فضای آمریکا بسر میبرند و مخاطبان نمایش نیز از ابتدا چنین تصور می کنند . طراحی صحنه مختصر ، فضای نمایش را در جغرافیای خاصی تعریف نمیکند از این رو مخاطب نیز با جهان ذهنی و خیالی شخصیتهای نمایش همراه می شود ، آسمان خیال شخصیتهای نمایش ، لحظه به لحظه فراخ تر میگردد ، کنشها و درگیریهایی به وقوع میپیوندد ، تا زوایای شخصیتی ، دامنه ارتباطات و دغدغه آدمهای نمایش بیشتر و شفاف جلوه گر شود . ترسیم رویاهای آینده ، وپناه بردن به خیال و... گریز از هویت ، مشقت غربت و چالشهای روحی و وضعیت لرزان آدمهای نمایش و حس بی رحمی و تندخوهی نسل جوان بخوبی احساس می شود
اما سرانجام با یک تماس تلفنی مشکوک مسیر قصه تغیر می کند . پس از این تماس ، نگاه بدبین سه پسرجوان نمایش به سمت آوا (دختر جوان همراه آنها ) متمرکز می شود ، گویی تماس مشکوک از ارتباطات بیرونی آوا حکایت می کند... و در ادامه پررنگ شدن نشانه های غیرت و تعصبات پسران جوان ، دیوار رویاهای آنها را بطور ناخواسته متلاشی میکند ، از خیال فاصله میگیرند و به هویت و تعلقات عقیدتی فرهنگی خود ، نزدیک می شوند . گویی که تمامی رویاپردازی خود را فراموش کردند. از اینجای نمایش است که مخاطب به جغرافیای اصلی داستان (ایران) و خیالپردازی شخصیتها پی میبرد
می توان گفت که در نگاه کارگردان ، تعلقات عاطفی و عقیدتی و تعصبات اخلاقی عامل حفظ هویت و جلوگیری از خودباخته گی و استحاله فرهنگی است
در این نمایش موضوع مهاجرت بهانه ای برای بیان دغدغه حفظ هویت و چالشهای پیشروی آن بود اما باتوجه به این دغدغه ارزشمند ، و طرح برخی رمزها و نشانه ها و دغدغه های مختلف روانی و اجتماعی ، به نظر میرسد هدف کارگردان فعال شدن ذهن مخاطب در گشایش رمزه ا و شناخت نشانه ها و برخی کدهای موجود در نمایش ، در حین ساده گی قصه بود .
اما بهرحال نمی توان از فاصله میان درونیات ذهنی نویسنده و ظرفیت و آمادگی ذهنی مخاطب و مکانیسم ارتباط میان نشانه ها و ذهن مخاطب غافل بود . از جمله نکات قابل تحسین نمایش ، طراحی خلاقانه صحنه بود که فضای ذهن مخاطب را معلق نگه داشت و در عین حال بستر ارایه بازی متکی بر خلاقیت را برای بازیگران فراهم آورد هرچند که ظرفیت را بهترشدن کار وجود دارد . در مجموع نمایش توران را می توان تجربه ای امیدوارکننده از سوی نسل جوان تاتر بحساب آورد.