در حال بارگذاری ...
نقد نمایش رقص مرگ بی لالا

تفسیر به تعداد تماشاگر

توضیح:این نقد،محصول اعضای کانون ملی منتقدان ایران است و جشنواره تنها امکان انتشار آن را در پایگاه رسمی اطلاع رسانی خودفراهم کرده است و بازتاب دهنده دیدگاه سازمان جشنواره درباره آثار حاضر در جشنواره نیست.

حمید کاکاسلطانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)

(امتیاز منتقد به نمایش **)

 

"رقص مرگ بی لالا" مبتنی بر ستیز بین مرگ و زندگی، بدون هرگونه قصه گویی و یا روایت داستانی رئالیستی است. صحنه آکنده از فلز، در یک قاب بسته طراحی شده است. نورپردازی از نورهایی با رنگ آبی سرد و زرد روشن، به گونه ای است که گویی همه چیز در سایه تردید و ترس قرار گرفته است.  

کف صحنه از دو لایه زیرین ساخته شده است که شامل: آب و چینش سنگ می باشد. سقف و دیواره فلزی با حرکات مکانیکی استریلیزه بازیگران همگی در یک ساختار انتزاعی، تعلیقی مبهم را از منظر دیداری به وجود می آورند. تلفیق موسیقی ایرانی با موسیقی غربی نوعی هماوایی تاثیر گذار به همراه افکت های ویژه و هدفمند دراماتیک را ایجاد می کند.

پرسش اساسی این است که همه این عناصر در راستای چیست؟ و تا کجا می تواند مخاطب را با خود همراه نگه دارد؟ آنچه مبرهن است اینکه، اشیاء و عناصر و نوع ترکیب بندی شامل تعامل بازیگران و سطوح صحنه و در نهایت حرکات موزون تقابل و تعارض بین مرگ و زندگی است. نمایش هیچ نشانه ای از ستیز بین قهرمان و ضد قهرمان با خود به همراه ندارد بلکه، در لایه زیرین تنها رویدادگاه مبارزه بین مرگ و زندگی و در نهایت بیان پیروزی حیات بر مرگ از طریق مبارزه و نشاط است.

حضور زن در سمت راست صحنه با لکه ای از نور بر روی او، نشان از نظارت نیروهای پنهانی بر همه اعمال آدمی و تلاش نامیدانه برای استمرار زندگی دارد. کارگردان سعی کرده تا طبایع متضاد حیات آدمی چون: بلغم، صفرا، دموی و سودایی را در طبیعت و حیات با عناصری چون: آب، باد، خاک و آتش که از زمان افلاطون و ارسطو فیلسوفان بزرگ قرن چهارم و پنجم قبل از میلاد در آیینی بدوی و پریمتیو در جدال و کشمکش بین انسان و طبیعت هستند، روی صحنه به نمایش بگذارد.

در آغاز نمایش، بروز و حضور شخصیت از درون اسکلت سرد و تهی تصویری از جمجمه سر یک انسان را تداعی می کند. درواقع مجموع نشانه های دیداری در کنار سایر مولفه های اجرایی نشان می دهد که گروه اجرایی تلاش کرده تا مفاهیم و موضوع های مورد نظرش را به صورت انتزاعی و آبستره به نمایش بگذارد و در این مسیر، هدف بیش از آنکه تاثیر بر قوای منطقی و تعقلانی مخاطب باشد متوجه تاثیرگذاری بر ذهن و ناخودآگاه مخاطب بوده است.

به همین دلیل به نظر می رسد، همه تماشاگراننتوانند با مفاهیم پنهان در پس اجرا ارتباط برقرار کنند و آن را بفهمند. علت این امر این است که کارگردان نشانه هایی دال بر عین نمایی ندارد. لذا درک تصاویری که مابه ازاء اجتماعی و محیطی نداشته باشد، دشوار و مشکل است.

بازیگران "رقص مرگ" در صحنه این نمایش رفتاری بیومکانیکال و غیر رئالیستی دارند. به همین جهت می توان گفت که در این بخش شاید نمایش دچار نوعی دوگانگی شده است و از نظر شیوه اجرا  ناخواسته گاهی به سمت شیوه شرقی با حرکات نرم و منعطف بازیگران و موسیقی شرقی نزدیک شده و گاهی هم مکانیکی و دفورمه و شکسته با حرکات تیز و تند و اشکال هندسی نشان داده است. لذا گروه اجرایی در اتخاذ چنین سبکی بر روی نخ نازکی حرکت کرده اند که داور نهایی آن تماشاگر است. در واقع اینکه آیا تماشاگر توانسته به جنبه مفهومی، فلسفی، سرگرمی و یا آموزشی اثر برسد؟ و آیا توانسته با این نوع از اجرا که کاملا غیرواقعی است ارتباط برقرار کند؟ داوری در مورد میزان و کیفیت اثر بخشی "رقص مرگ" را از سوی تماشاگر کامل می کند.

نمایش از صحنه های اثرگذار وزیبایی برخوردار است. برای نمونه می توان به صحنه پایانی و بازی با خاک مایکل اولفیک اشاره کرد که به خودی خود زیبا، دیداری و اثرگذار است. اما با وجود همه زیبایی هایی که در حرکات فرم بازیگران و بدن های انعطاف پذیرشان وجود دارد، به واسطه عدم ارتباط دراماتیک بین رویدادها و همچنین زیبایی مستقل جلوه های حرکتی بازی، متاسفانه تصاویر درحد نمایش تصاویر ناب و ستودنی باقی می مانند و در یک پیکره واحد هنری به نتیجه نمی رسند. به نظر می رسد که تماشاگر به عنوان کامل کننده وجه ارتباط با ادراک  فهم اثر، در تلفیق دراماتیک همه حوادث با یکدیگر ناکام می ماند.

به نظر می رسد نمایش و گروه اجرایی نیز با همین هدف نمایش را تولید و اجرا کرده اند. اینکه به تعداد تماشاگران سالن برداشت های متفاوتی از اجرا داشته باشند و این ویژگی نمایش هایی از این نوع می باشد.

 

 

 

 




نظرات کاربران