نقد نمایش تعییر خواب
کمدی را جدی بگیریم

توضیح:این نقد،محصول اعضای کانون ملی منتقدان ایران است و جشنواره تنها امکان انتشار آن را در پایگاه رسمی اطلاع رسانی خودفراهم کرده است و بازتاب دهنده دیدگاه سازمان جشنواره درباره آثار حاضر در جشنواره نیست.
رسول نظرزاده (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)
(امتیاز منتقد به نمایش ●)
درباره نمایشی که به طور بنیادین و ریشه دار، درک اشتباه و نادرستی از کمدی و شوخی و میزان غلو و درشت نمایی دارد چه می توان گفت؟ این میزان غلو، احمق نمایی و صداهای ناهنجار و چهره پردازی و بازی های اغراق آمیز حتی در برخی درشت نمایی های نمایش های کودکان هم به چشم نمی خورد! ناچار آنچه برای منتقد باقی می ماند نگاه کردن و بررسی ایده هایی در پس و پشت نمایش است که شاید اگر به برخی از آنها توجه بیشتر می شد، نمایش از این سراشیبی غیرقابل باور نجات پیدا می کرد.
شاید ایده اصلی "تعبیر خواب" این بوده که همه ماجراهایش در کابوس و خواب یک مرده شور بگذرد که همه چیز، در آن شکلی ناهنجار دارد. اما به دلیل این که تمایزی میان دو جهان واقعی و کابوس و خواب غلو شده دیده نمی شود، جهان نمایش یک سر در ساده انگاری و چه بسا توهین به درک مخاطب فرو می غلتد!
اینکه لطیفه ای چند خطی در ابتدا رو به تماشاگر گفته شود و بعد نقش های ساده اش که در یک غسالخانه می گذرد زنده شوند و هر یک بخواهند شخصیتی تازه پیدا کنند، می تواند ایده جالبی باشد. به شرط آن که آدمهای نمایش کم کم از جهان لطیفه وار و تیپ های توخالی چند خطی فاصله بگیرند و به جهان نمایش و شخصیت های شناسنامه دار تبدیل شوند. شخصیت هایی که با همه انگیزه و نقشه های مشخص، باز به نقطه محتوم پایانی ماجرا که تماشاگر از ابتدا شنیده، گرفتار می شوند.
چهار تیپ لطیفه باز گفته این نمایش شامل "مُرده" ، "مرده شور"، "معّبر" (تعبیرکننده خواب مرده)، صاحب عزا هستند. آنها هیچ یک، فضا و زندگی تازه ای را در این نمایش نشان نمی دهند تا با برخورد و تضاد میان آنها و تصادم زندگی هایی که پشت سر گذاشته اند، هر یک به بهانه ای سر از غسالخانه در آورند. از سویی هیچ داستانی وجود ندارند و هیچ ارتباطی هم این چهار نقش با داستان های متفاوتشان را در انتها به یک داستان منسجم مرتبط نمی سازد تا غسال خانه، هربار محلی برای تصادم داستانی آنها نیز باشد.
"مُرده" جوانی لاغر و عینکی با شلوارک قرمز است که لابد شکلی غلو شده از جوانان امروزی را به نمایش می گذارد. البته همین ایده نیز در نمایش پیگیری و ماجرا سازی نمی شود و ظاهرا بیشتر ترکیب غریب شلوارک و عینک و لاغریش مد نظر بوده است. "معبّر"، مردی کوتوله با سر تاس وگاه روسری قرمز و شلوار گل گلی است که معلوم نیست کجا و چطور زندگی می کند و چگونه هنوز مردم به حرفهایش را باور می کنند و چه تصوراتی در سر مردم می پراکند. شخصیتی تازه و سنتی که با واکاوی نوع زندگی او، شاید می شد نقشی تازه در نمایش شکل بگیرد. "صاحب عزا"، مردی با سبیل درشت و لهجه لری با بال فرشته ها و لباس محلی است. که جز حرفهای بی سروته و حرکات غلو شده دست و پا و چهره درشت رو به تماشاگر چیزی نمی گوید و از زندگی و مسائل بیرون که او را به اینجا کشانده ماجرا و پازلی ساخته نمی شود. نقش "مُرده شور" هم که می توانست پرورده ترین شخصیت نمایش باشد، در حد تیپ باقی می ماند. از زندگی کارگری او و سرکردن مدام با مُرده ها و نوع مناسکی که باید اجرا کند و درگیری اش با جهان مرگ و زندگی، چیز زیادی گفته نمی شود. هر یک از این تیپ ها با تاکید بر رویه ظاهری شان با درشت نمایی آشکار در راه رفتن و چهره و نوع تک گویی شان، به ابتدایی ترین شکل سعی در به خنده واداشتن تماشاگر دارند. هیچ یک از نقش ها، به شخصیت نزدیک نمی شوند و مخاطب از زندگی آنها چیز زیادی در ذهن نمی سازد.
ایده بازی با مساله ی "مرگ" و "مردن" و سکو و سنگ مرده شورخانه، می توانست دغدغه دیگر و اصلی نمایش باشد. چنان که در برخی از داستان های "صادق چوبک" و "صادق هدایت" و... چنین رویکردی به خوبی به چشم می خورد و مثلا طنزی برنده نسبت به اجتماع مرده پرست و ریاکار در این داستانها نشان داده می شود. به طور کلی نمایش "تعبیر خواب" نمی خواهد دامنه شوخی ها و نگاهش را چندان به مسایل جدی و ریشه ای بکشاند و مثلا با انواع آیین ها و خرافات و رسم و رسوم پیش و پس از مرگ در میان اقشار مختلف شوخی کند. مثلا اتفاق سنگ مرده شورخانه به شکلی غلو شده با طراحی پایه ها و سنگ سفید بزرگش می توانست مرکز ثقل نمایش باشد تا مفهوم شوخی با مرگ و نقطه پایان زندگی که در نقش ها و گرفتاری های آنها، مورد غفلت قرار گرفته است نگاه و جهت اصلی متن و اجرا را شکل دهد. اما در نمایش سکوی مرده شورخانه و مفهوم "مرگ"، مساله اصلی نمایش نیست. سکو به میزی شیشه ای تبدیل شده که جز شکلی دکوراتیو و فرعی نقش دیگری را در نمایش بر عهده ندارد.
حتی ایده شوخی با آیین و مراحل شستن مرده هم که می توانست طنز جذابی را در رابطه با "مرده شور" و "مرده" ایجاد کند در اجرا به خوبی مورد پرداخت قرار نگرفته است. از گریه های تصنعی خانواده صاحب عزا، تا طمع و درگیری برای ارث و میراث، بازی با کفن، نوع شستن مرده، جستجو برای در آوردن انگشتر و دندان طلا از دهان مرده، جای بخیه و تصادف در چهره مرده و... همه از ابتدا با بلند شدن مرده جوان عینکی و حرف زدن او به خاطر ریختن آب سرد به رویش هدر می رود. مرزی که انتظار می رود، میان آنچه مرده با تماشاگران می گوید و آنچه نقش های دیگر از او می بینند دیده نمی شود و همین مسئله گاه موجب شکل نگرفتن شوخی های نمایش می شود.
سخن آخر اینکه طنز و خنده در کمدی با نگاه وارونه و دیگرگونه به جهان شکل می گیرد که شخصیت های آن نیز از ابتدا با همه زرنگی و پیچیدگی شان به دام چرخه پوچ و سقوط نابهنگام پایانی می افتند. بر خلاف آنچه که به نظر می رسد کمدی کار ساده ای نیست که تنها با تیپ های ساده، نقش ها و گفتار غلو شده و داستانی ساده و تکه پراکنی ها و جوک هایش بخواهند تماشاگر را بخنداند.
مرور و مطالعه کمدی های بزرگ جهان به کمک یک دراماتورژ شاید بتواند مسیر نادرستی که عوامل گروه نمایش "تعبیرخواب" بر گزیده اند را به مسیر و نگاه درست تر بازگرداند. در این شرایط شاید گروه اجرایی بتوانند با توجه به مقتضیات فرهنگ ایرانی (که در این نمایش نیز اندکی دیده می شود) به مشکلات و معضلات آن، نگاهی طنز گونه داشته باشند.