در حال بارگذاری ...
نقد نمایش هداگابلر

اَزَت می ترسم هِدا !

توضیح:این نقد،محصول اعضای کانون ملی منتقدان ایران است و جشنواره تنها امکان انتشار آن را در پایگاه رسمی اطلاع رسانی خودفراهم کرده است و بازتاب دهنده دیدگاه سازمان جشنواره درباره آثار حاضر در جشنواره نیست.

منوچهر اکبرلو (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)

(امتیاز منتقد به نمایش *****)

 

*نمایش "هداگابلر" کار "یونی داهر" به همراه هملت کار "توماس اوسترمایر" آلمانی، مطرح‌ترین نمایشهای خارجی جشنواره فجر امسال بودند. این یادداشت نگاهی دارد به اجرای نمایش "هداگابلر" در عمارت مسعودیه!

"هدا گابلر"، اثر "هنریک ایبسن"، نمایشنامه‌نویس نروژی است. همو که بر ضد اخلاقیات ریاکارانه زمانه خود برمی آشوبد. اخلاقیاتی بر مبنای سنتهایی که گویی به بن بست رسیده اند و پاسخگوی آدمهای دنیای معاصر نویسنده نیستند. گیریم که در عصر ایبسن، برچسب "سنت ستیزی" کافی است تا نابخردان و تنگ نظران را رو در روی او قرار دهند. اما چه باک که گذر زمان، ایبسن را ماندگار و آن دیگران را به فراموشی می سپارد.  

اینک در جشنواره امسال تماشاگر اجرایی دیگر از نمایش "هداگابلر" به کارگردانی "یونی داهر" هموطن ایبسن، هستیم. او که آثار دیگری از ایبسن را نیز روی صحنه برده  است (از جمله خانه عروسک)، برای تماشاگر جشنواره آشناست. چرا که در جشنواره سی و دوم نمایش "زنان ایبسن" را به ایران آورده بود. (او برای همین نمایش، برگزیده جایزه ویژه بازیگری آن سال شده بود.) این  پیشینه از این بازیگر تئاتر  ملی برگن، نشانگر تعلق خاطر و اِشراف او بر دنیای ایبسن و آدمهای آن است.

"یونی داهر" نمایش خود را در یکی از ساختمان های قجری عمارت مسعودیه تهران اجرا می کند. (او در گفتگوی پس از اجرا می گوید که در کشورهای دیگر نیز ترجیح داده به جای سالنهای رسمی تئاتر، نمایش خود را در عمارتها و مکانهای دیگر اجرا کند. این کار جز جذابیتهای بصری متنوع و بی نیاز شدن گروه از ساخت یک دکور ثابت، جهان حاکم بر اثر را در هر جغرافیایی ممکن نشان می دهد.)

داهر از همه امکانات بنای مسعودیه بهره می برد. گاه ادامه بازیها را به اتاق مجاور می کشاند (و ما فقط صدای بازیگران را می شنویم، گویی که واقعا در اتاق کناری معاشرت می کنند) و گاه ادامه حرکت بازیگران را به باغ و میدانچه و پله های اطراف عمارت می کشاند و تجربه ای جدید از نمایش محیطی به ما عرضه می دارد.

"یونی داهر" برخلاف روال معمول (به ویژه در ایران) به متن اصلی ایبسن بسیار وفادار است و از قلع قمع کردن های رایج به بهانه دراماتورژی و... خودداری می کند. او همه ارزشهای متن را با خود به همراه می آورد و می کوشد از همه قابلیتهای آن بهره گیرد.

نمایش "یونی داهر"، نمایش تحلیل صحیح متن و هدایت دقیق بازیگر برای رعایت جزیی ترین وجود نقش هاست. به همین دلیل میزانسن ها بسیار ساده اند. گویی که شخصیتها دارند زندگی عادی خود را ادامه می دهند و ما نشسته بر صندلی در گوشه ای فقط ناظر این زندگی هستیم. توجه به جزییات در بازی، به همراه توان قابل تحسین بازیگران، مارا با خود به درون خانه "یورگن تسمان" می برد.

"هدا گابلر" می کوشد با توجه به جذابیتش بر دیگران چیره گردد. با ازدواج مصلحتی اش با تسمان و روابط پیشینش با لووبرگ نویسنده که بر اساس الهام گیری از هدا، کتاب موفقی می نویسد. اما همو با خانم الوستد نیز احساساتی دارد و هدای تمامیت خواه برای نشان دادن قدرت تسلطش بر او، تا آنجا پیش می رود که او را به خودکشی وامی دارد. این قصه ادامه می یابد و هدا برای اثبات قدرتش بر چیرگی بر مردان همچنان قربانی می طلبد.

"خانم الوستد: تو یک دلیل پنهانی برای این کارها داری، هدا!

   هدا: برای اولین بار می خوام درزندگی ام این قدرت رو داشته باشم که سرنوشت یک انسان رو شکل بدم.

خانم الوستد: اما تو همین الان هم این قدرت رو داری." (و خانم الوستد در اجرا، این دیالوگ را با چه افسوسی ادا می کند.)

او تا آنجا پیش می رود که برای گریز از تحقیر و بهره طلبی قاضی براک، خود نیز خودکشی می کند، تا پذیرای سلطه مردانه نباشد. شخصیت هدا (با بازی درخشان یونی داهر) که به قولی همچون لیدی مکبث، مظهر "یک هیولای مونث" است، همواره بر صحنه حضور دارد و همواره آماده نبرد با مردان است تا قدرت خود را به رخ بکشاند. گیریم که در لحظاتی (همچون زمان سوزاندن یادداشتهای لووبرگ) نشان می دهد که از درون چقدر تنهاست و از فروریختن قدرت اغواگری اش چقدر هراسان است. او این را در بازیهای ظریف خود به هنگام تکیه دادن ها، نگاه کردن به مردانی که از او دور می شوند و در خلوت هایش نشان می دهد.

نمایش حاضر از موسیقی بهره نمی‌برد. اما صدای کلاغهای باغ مسعودیه، ما را از بدشگونی سرانجام آدمهای این خانه باخبر می سازند!

تنها تفاوت اجرای کنونی با نمایشنامه ایبسن، آن است که دو شخصیت فرعی از متن اصلی حذف شده اند. یکی عمه جولیا و دیگری برت، خدمتکار خانه تسمان. اما کارکردهای حضور آنها به دیگر شخصیتهای حاضر در روایت سپرده شده است.

روح نمایش هداگابلری که می بینیم همان است که ایبسن خود درباره نوشته اش گفته است: "مراد من فقط این بوده است که انسانها رابه تصویر بکشم، حالات انسانی وتقدیرهای انسانی را که در حصار شرایط وتلقی های اجتماعی محصورند." 

هدا زنی نفرت انگیز و درعین حال تراژیک است. زنی که نمونه اش را در هر کجا می توان یافت. هیولایی که در پس این ظاهر زیبا وآرام او نهفته است، حاصل نبود رضایت از زندگی ای است که پیشه ساخته است و چنین است که در این مسیر، خود و دیگران را به تباهی می کشاند. بی آن که از آن نصیبی ببرد. این را در انتهای نمایش حاضر به خوبی می‌بینیم. هدا آرام دریچه را باز می کند و می رود در ایوان عمارت می نشیند. پشت به ما! و تپانچه را بر شقیقه اش می گذارد. و تماشاگر بی آن که چهره او را ببیند، انتهای درماندگی هدا را با تمام وجود حس می کند. این درماندگی در اوج قدرت، همانا عمق تراژدی "هدا گابلر" است. گیریم که حتا پس از شلیک بر خود نیز هنوز در امان نیستیم. گویی روح این هیولا همچنان حضور دارد و بر جدال همواره خود برای تسلط ادامه می دهد. و این مارا به وحشت وا می دارد. چنانکه خانم الوستد می گوید:

"خانم الوستد : ازت می ترسم هدا !"




نظرات کاربران