تئاتر منتظر نمی ماند
بولتن شماره 4

رضا صابری: در این شرایط که تئاتر ایران بیش از هر زمانی به هم دلی و هم اندیشی نیازمند است استفاده از لفظ سخیف تئاتر شهرستان به مفهوم ایجاد حائلی بلند، میان آنچه که ما امروز در فرضیاتمان تئاتر شهرستان و تئاتر تهران مینامیم.
و بر همین عقیده در سیاستگذاریهای تئاتر کشور نقش این حائل در تعیین تقسیم هزینهها و بودجه ای که برای تئاتر ایران کنار گذاشته شده نه تنها عدالت رعایت نمی شود بلکه نفس این تقسیم به نوعی به حقارت تئاتر شهرستان دامن میزند.
نکته اول: دقت کنید هیچ چیز دلگیرتر از این نیست، هنگامی که هنرمند مهاجر شهرستانی به واسطه عدم امکانات برای بروز خلاقیتهای خویش در حوزه نمایشی و پریدن از ارتفاعی که حق مسلم خود میداند از وطناش رانده میشود و پس از آنکه سری در میان سرها در میآورد با نهایت بیرحمی به هویت خودش پشت میکند. شما فکر میکنید چه کسی به بیهویتی بچههای مخلص تئاتر شهرستان دامن میزند؟
همانهایی که خود را در برابر یک هنرمند عالیقدر شهرستانی قد بلندتر میپندارد. به این ترتیب فکر میکنم لفظ حقارتآمیز تئاتر شهرستان در مباحث و در تقسیم حقوق حقه آنها به معنای تصویر سخیفی است که امروز بر تارک تئاتر شهرستانهای ما نقش بسته است.
تصویری از فضایی یکدست، بی غل و غش که جمعی عاشق و خلاق و دست نخورده را در خود میپروراند که مشغول دست و پا زدن هستند. میدوند؛ به زمین میخورند، برمیخیزند اما از پای نمی نشینند. و در این کشاکش سخت تربیت میشوند، تجربه کسب میکنند و چون نهالی در حوزۀ تئاتر کشور کاشته میشوند، بار و برگ میدهند اما همین که به درختی تنومند تبدیل میشوند، متاسفانه ثمرهایشان را در دامن تئاتر پایتخت میتکانند.
سزاوار نیست که ما همه چیز را برای تهران و هیچچیز را برای شهرستان بخواهیم. اکنون که خوشبختانه نگاهها به سوی تئاتر شهرستان دوخته شده باید چشمها را کمی شست و برای بچههای تئاتر شهرستان، نه حقی هم ارز تهرانی ها، حقی هم ارز ظرفیتها و قابلیتهای جوانان برومند شهرستانی، که اگر حتی نیمی از آنچه در تهران صرف تولیدات صحنهای میشود رعایت بشود خلاقیتی که در میان آثار شهرستانیها در این سالها مشاهده شده، در خواهیم یافت که تولیدات تئاتر در شهرستانها از قابلیت بالایی برخوردار بودهاند.
اما نکته دوم: در دنیا امروز تئاتر که عنصر بازیگر از عناصر تعیین کننده تئاتر محسوب میشود متاسفانه به واسطۀ عدم وجود عرصهای مناسب برای بروز تونایی یک هنرمند شهرستانی، چارهای به جز مهاجرت به پایتخت نیست. در یک نگاه کلی نتیجه خواهیم گرفت که غالب بازیگران برجسته و ورزیدۀ تئاتر در میدان تئاتر پایتخت همان نخبگان و فرهیختگان شهرستانیاند که در بدنۀ تئاتر ایران تبدیل میشوند به ذخایر تئاتر ایران پس به تئاتر ایران بیاندیشیم. از تقسیمبندی ناروا که من کجایی و تو کجایی هستی بپرهیزیم.