نمایشنامه نویسی در ماتریس نامساعد
بولتن شماره 5

ایوب آقاخانی: عدهای میگویند –و اصرار میکنند- که در کشور «درام نویس» نداریم. گرچه کشور ما کشوری شده که کسی برای نظرات آن یکی اهمیت و احترامی قائل نیست اما این نظر برای من محترم است و به چشم میگذارم اما؛ تایید، هرگز!
ما در ایران نمایشنامهنویسانی داریم، قابل بحث، احترام، سرمایهگذاری، ارائه و حتی طرح در مجامع بینالمللی. چرا این اتفاق رخ نمیدهد؟ بهانۀ این یادداشت، سرمقاله –یا هر چه شما بنامیدش- همین است.
اول- در گام نخست باید باور کنیم که نمایشنامههای ما لزوما بد و نمایشنامههای فرنگی لزوما خوب نیستند. بسیاری اوقات پیش آمده که دانشجویانم با شور و شوق و هیجان دربارۀ یک نمایشنامه بسیار بد فرنگی حرف زدهاند و زمانی که من با این نظرشان موافق نبودم، با جملۀ کودکانهای پاسخ دادهاند «آقا مال فُلانیهها!»
و تاریخ ملت ایران سرشار است از مقاطعی که با نامها بیشتر کار داشتهاند تا با عملکرد و نتیجۀ کارشان.
ساختمان و ساختار برخی نمایشنامههای ما و ظرافت و توجه به زبان و عمل و فرم در آنها به اندازۀ کافی قابل دفاع و بحث و بررسی است. نیازی نیست که نام ببرم؟ پس مشکل کجاست؟ چرا اگر چنین است تاکنون به اندازۀ مقبولی طرح نشدهاند؟
پاسخ ساده است: اول باید مدیران ما –که متاسفانه باید اصلیترین حامی چهرهها و حرکات فرهنگی باشند- شناخت دقیقی از نمایشنامهنویسی، زوایا و حواشی آن داشته باشند که ندارند؛ اگر داشتند بسیاری اوقات، از افراد نابلد نمیخواستند تا در مقام نمایشنامهنویس خواستههای تولیدیشان را برآورده کنند. دوم ایرانی بودن و رگهها و دیرینه «فرهنگی-تاریخی ما» سبب شده تا بیشتر مضمونگرا باشیم تا ساختمان پرداز؛ اینکه چه میگوییم برایمان مهمتر باشد از آنکه چگونه همین امر سبب شده تا حضور ساختمانهای قابل و برشهای شکیل روی فرم، زیر سایۀ مضمون رنگ ببازد و آنچنان که درخور است به چشم نیاید.
شناخت کم – یا عدم شناخت- مدیران فرهنگی از این عرصه و مضمون گرایی افراطی نمایشنامهنویسان از دلایل جدی عدم مقبولیت درخور درامنویسی کشور است.
دوم- نگاه ما در خصوص درام مطلوب برای مردمان آن سوی آبها، واقعا دچار سوء تفاهمی جدی است. نگاهی به آثار ظاهرا «جشنوارهگرا» که نگاه به تحسین آن سوی آنها و سفرهای پیاپی خارجی دارند بر حضور این سوء تفاهم، صحه میگذارد.
چرا این تصور کودکانه وجود دارد که سلیقۀ مخاطبان غیرایرانی –البته از نوع غیرآسیاییاش- داستان گریز است و تصویرگراست؟ چه کسی نطفۀ این سوء تفاهم را در بطن اذهان جامعۀ تئاتر کاشت و بر دوام و بقای آن نگهبانی کرد؟ پس اینهمه آثار جدی داستانگو با تمام ظرایف و زوایایش که مورد تحسین قرار میگیرد و فروش میکند و نقدهای مثبت میگیرد در کجای تئاتر جهان معنا پیدا میکند؟ نکند میخواهید منکر وجود این آثار یا اقبالشان در جهان شوید؟
سوم- درامنویس ایرانی هر روز که چشم باز میکند، درگیر معاذیر و نک و نال و بگذار و بردارهای جدید است. امروز پدیدهای خوب است و فردا سخت میشود دربارهاش حتی نمیتوان حرف زد!! در چنین جامعهای قبول کنید در گام نخست «نوشتن» و در گام دوم «خوب نوشتن» آسان نیست. تو یقین بدان درام نویسانی که در این شرایط توفیق نسبی دارند، اگر در شرایط آزادتر و کم نوسانتری کار کنند، احتمال توفیقشان بسیار بالاتر میرود.
این یک معادله ساده است و رسیدن به پاسخ آن سخت نیست.
درامنویسی که قرار است در کنار یک فرم سنجیده و محتوای دقیق، قامتی را شکل دهد و به اندازۀ خود و توانش به نقاط عفونی جامعه نزدیک شده روی آن ذرهبین بگیرد و یا با دقت و موشکافی اسباب مطایبه و تفرج خاطر جامعۀ مخاطبانش را فراهم کند، نیاز به آرامش ذهن یا التهاب هنرمندانه دارد؛ نه بیآرامی روح و التهاب اقتضائات دائما تغییر ناپذیر جامعه پیرامون.
خلاصه مینویسم و درشت؛ که وقت ذیق است. آقایان! خانمها! به تقدس «کلمه» سوگند که ما نمایشنامه نویسان خوبی داریم در ماتریسی نامساعد. فضا و شرایط و ماتریس را ترمیم کنید تا نتیجه را ببینید. ما که صبرمان بسیار است شما چطور؟