در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با اشتفان وایلند کارگردان نمایش”آخرین پر سیمرغ”

جذابیت‌های اشتراک شاهنامه با حماسه‌های اروپایی

گفت‌وگو با اشتفان وایلند کارگردان نمایش”آخرین پر سیمرغ”

جذابیت‌های اشتراک شاهنامه با حماسه‌های اروپایی

نمایش"آخرین پر سیمرغ" کار مشترک هنرمندان ایران با گروه"مارین باد" آلمان است که پیشنهاد تولید آن چند سال پیش از سوی مرکز هنرهای نمایشی به"دیتر کومل" ـ سرپرست گروه تئاتر مارین باد ـ ارائه شده است. این پروژه بعد از فوت دیتر کومل برای مدتی متوقف شد تا این که چند ماه پیش تمرینات آن با کارگردانی یکی دیگر از اعضای گروه اشتفان وایلند از سر گرفته شد.

"آخرین پر سیمرغ" با همکاری هنرمندان آلمانی و ایرانی پس از انجام تمرینات مقدماتی در فرایبورگ آلمان و ادامه تمرینات در ایران حالا آماده اجرای عموم است و به زودی در تالار اصلی مجموعه تئاترشهر روی صحنه می‌رود. 
آن چه می‌خوانید گفت‌وگوی است که به انگیزه اجرای این نمایش با کارگردان آن انجام گرفته است.


بهتر است گفت‌وگویمان را از نخستین آشنایی شما و گروه تئاتر"مارین باد" با تئاتر و فضای فرهنگی ایران شروع کنیم! چگونه به ایران آمدید و این حضور فرهنگی چه طور استمرار پیدا کرد؟
همکاری ما با حوزه فرهنگ و هنر در ایران از سال 2003 آغاز شد و نقطه آغاز آن در قالب همکاری‌ شکل گرفت که در پی خواهرخواندگی شهرهای اصفهان و فرایبورگ میسر شده بود. در گستره این ارتباط،‌ تئاتر"مارین باد" تمایل خود را برای اجرای یک نمایش در ایران اعلام کرد و به دنبال آن تئاتر"پارسیفال" در همان سال 2003 در تهران و اصفهان روی صحنه رفت. 
نمایش در قالب یک افسانه اقتباسی از یک اسطوره قدیم اروپایی بود که به نویسندگی آقای دورست اجرا شد و مورد استقبال هم قرار گرفت. البت ما در آن سفر برنامه‌های جنبی دیگری مثل سخنرانی و برگزاری ورک‌شاپ هم داشتیم به هر حال همکاری ما با تئاتر ایران با حضور مجدد در سال‌های بعد و نیز دعوت از چند گروه تئاتر ایرانی برای اجرای نمایش در فرایبورگ ادامه پیدا کرد. 
از سال 2003 به بعد یک نمایش را با عنوان"داستان عمو جان" برای کانون پرورش فکری تولید کردیم و"خواهران برونته"، "اسرار شبانه" و"شیطان با سه شاخ طلایی" هم تحت سرپرستی"دیتر کومل" توسط گروه"مارین باد" در جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر اجرا شدند. در سال 2006 هم دو نمایش از ایران برای شرکت در جشنواره بین‌المللی تئاتر"فرایبورگ" که سرپرست آن هم"دیتر کومل" بود، دعوت شدند. 
پروژه تولید یک تئاتر بر اساس داستان‌های شاهنامه نیز احتمالاً در جریان همین روابط شکل گرفته است. درباره شروع این پروژه و مراحل مختلف انجام کار آن تا به امروز بگویید؟
بعد از چند سال ارتباط مستمر با مراکز و گروه‌های مهم تئاتری در ایران، حدود سه یا چهار سال پیش آقای حسین پارسایی ـ رئیس مرکز هنرهای نمایشی ـ با پیشنهاد تولید یک نمایش مشترک براساس شاهنامه فردوسی توسط آقای دیتر کومل موافقت کردند. شاید زمینه انجام این پروژه مشترک پیش‌تر از این‌ها و زمانی که نمایش"پارسیفال" با وجود نمونه‌های مشترک و تطبیقی با رستم در شاهنامه توسط گروه به ایران آمده بود، شکل گرفته بود. به هر حال دیتر کومل که علاقه خاصی هم به ایران داشت، به این دلیل که ایشان از جایگاه موثر تئاتر در ایران آگاه بوده و تئاتر ایران برایشان خیلی جالب و جذاب بود و خیلی علاقه‌مند بودند این رابطه فرهنگی ادامه پیدا کند، استقبال کردند. 
این دلایل و نیز اهمیت و ارزش خاص شاهنامه فردوسی به عنوان یک اثر حماسی مهم انگیزه‌های پرداختن جدی‌تر گروه به پروژه تولید مشترک تئاتر بر اساس شاهنامه را تقویت و تشدید کرد. 
بعد از فوت دیتر کومل شما به عنوان یکی از اعضای گروه"مارین باد" انجام و تکمیل پروژه تولید را تا مرحله تولید بر عهده گرفتید. چه مولفه‌ها و چه چیزهایی در شاهنامه برای شما جذابیت داشت که آن را پذیرفتید؟
من سال‌های زیادی را به عنوان دراماتورژ با آقای دیتر کومل کار کرده بودم. همان زمان که پروژه تولید مشترک به ایشان پیشنهاد شد ‌او درباره پذیرش و همکاری در تولید تئاتر از من مشورت خواسته بود‌ و قول همکاری گرفتند که من این پیشنهاد را با کمال میل پذیرفتم و آمادگی‌ام را برای شروع کار اعلام کردم. اما متاسفانه آقای کومل یک سال پیش فوت کردند. بعد از فوت ایشان این سوال برای گروه پیش آمد که پروژه چگونه ادامه پیدا کند؟ در نهایت ما سال گذشته به اتفاق، تصمیم گرفتیم که این کار هر چه سریع‌تر ادامه پیدا کند و تولید آن را شروع کردیم. 
خود شاهنامه به عنوان یک اثر حماسی جهانی برای شما چه جذابیت‌هایی داشت؟
مسلماً جنبه‌های مشترک داستان‌های شاهنامه با ادبیات حماسی اروپایی برایمان جذاب بود و همین دلیل هم باعث شد که کار را با جدیت ادامه بدهیم. البته تفاوت‌هایی هم داشت؛ مثلاً رابطه پدرها و پسرها در شاهنامه با همین ارتباط در ادبیات حماسی و فرهنگ‌ ما تفاوت دارد. برای شخص من بیشتر تفکر و جهان‌بینی فردوسی مهم بود و می‌خواستم به این برسم که این منظومه بر اساس چه تفکری شکل گرفته و فردوسی با چه هدفی آن را نوشته است. پس از آن این پرسش برایم پیش آمد که چه شکل و فرمی را برای کار انتخاب کنم و چه داستان‌هایی را از شاهنامه برگزینم. در ضمن ما به عنوان یک گروه غیر ایرانی با این پرسش مواجه بودیم که بعد از گزینش داستان‌های ایرانی شاهنامه با چه رویکردی کارمان را انجام بدهیم. به هر حال همین انتخاب این امکان را هم به ما داد که با دیدی نو و تازه به موضوع نگاه کنیم. 
بنابراین کارتان را از انتخاب داستان و پرداخت متن شروع کرده‌اید! متن تئاتر شما چگونه نوشته و تکمیل شد؟
پیش از هر چیز، زمان قابل توجهی را به خواندن شاهنامه و تحقیق و گفت‌وگو درباره آن اختصاص دادیم. بعد از تحقیقات اولیه همکاری‌مان را با یک نمایشنامه‌نویس مطرح ایرانی شروع کردیم و نهایتاً بعد از چندین جلسه به طرح نمایشی مشترکی رسیدیم. اما ایشان بعداً در نامه‌ای به ما اعلام کردند که مایل به ادامه همکاری نیستند. با این حال پیش‌تر بر اساس طرح نمایشی شکل گرفته متنی ارائه شده بود و نمایشنامه هم نوشته شده بود. ما در ادامه کار روی متن کار کردیم و در نهایت آن چه به عنوان نمایشنامه"آخرین پر سیمرغ" وجود دارد ترکیبی از متن نخست و بخش‌های دیگری از شاهنامه و همچنین کارهایی است که خودمان در جریان تمرینات، تا روی صحنه رفتن تئاتر به آن رسیدیم.
فکر می‌کنید مهمترین ویژگی ساختار متن نهایی چه چیزی است؟
ما از همان ابتدا نمی‌خواستیم یک داستان را روایت کنیم، چون این کار بارها و بارها انجام شده است. همچنین می‌خواستیم داستان به صورتی خطی روایت شود. بنابراین داستان‌های خاصی را انتخاب کردیم و برای اجرا برگزیدیم. اما با توجه به ماهیت این همکاری و این که به هر حال پروژه مشترک بین هنرمندان ایران و آلمان به دو زبان انجام می‌شود، از ابتدا یک فرم باز را برای تمرینات انتخاب کردیم و کل جریان تولید بر همین مبنا استوار شد. یعنی در شکل گیری فرم از تمرین‌ها شروع کردیم و سعی‌مان بر این بود که هر کس برای خودش برداشتی از داستان‌های شاهنامه به دست بیاورد. هدف ما این بود که از این مسیر به متن دست پیدا کنیم. بنابراین در ابتدای کار متن کاملی در دست نداشتیم. 
در صحبت‌هایتان به جذابیت نگاه فردوسی در شاهنامه اشاره کردید. اما مشکلی که در این همکاری مشترک وجود دارد، این است که اصولاً دیدگاه‌ها و نگاه هنرمندان ایرانی بر اساس جهان‌بینی شرقی آ‌ن‌ها با نگاه خردورزانه و راسیونالیستی غربی شما تفاوت دارد و همین اختلاف دیدگاه در مورد متن و عوامل گروه شما هم ممکن است وجود داشته باشد. چه طور بین این عرفان و نگاه شرقی و ایرانی و زمینه‌های فکری گروهتان تناسب ایجاد کردید؟
ما در مرحله آماده‌سازی متن و پیش از شروع تمرینات، تحقیقات گسترده‌ای را در مورد این نگاه و رویکردهای فکری ایرانی انجام دادیم و با افراد مختلفی از جمله آقای خالقی‌مطلق مشورت و همفکری داشتیم. در ایران هم آقای فرهاد مهندس‌پور که مشاور بسیار خوبی بودند با ما ارتباط مستمر و پیگیری داشتند. اما در مورد دوگانگی خردورزی و عرفان، می‌توان گفت که این موضوع برایمان تازگی ندارد و به عنوان مثال‌ قبلاً در مورد اساطیر یونانی هم به آن برخورده‌ایم و این خیلی عجیب نیست. در واقع خردورزی و عرفان در هر دو زمینه وجود دارد. به علاوه شاهنامه یک اثر ادبی جهانی است و معادلات فکری‌اش هم بر همین اساس تعریف می‌شود. البته شاید مثلاً در ایران برداشت‌های خاص و متفاوتی از سیمرغ وجود داشته باشد و ما مسلماً نمی‌توانستیم این نگاه را به طور مشخص برای کار انتخاب کنیم.
ببینید مثلاً شخصیتی مثل اسفندیار را با مشخصات مشابه در ادبیات حماسی آلمان هم داریم. اما رسالت و نقش و همچنین نگاه اسفندیار به جایگاهش در داستان با نگاه زیگفرید آلمانی تفاوت‌های فاحشی دارد...
بله، مسلماً همین طور است. ما در یک گروه متشکل از هنرمندان ایرانی و آلمانی به برداشت‌های مختلفی رسیدیم که بحث‌های زیادی را هم پیش کشید و باعث شد که بتوانیم دیدگاه‌های خودمان را هم در جهت دستیابی به نتیجه‌ای واحد مطرح کنیم. این تضادها و ارزش‌ها که به آن اشاره کردید مخصوصاً در داستان رستم و سهراب وجود داشت و ما هم به آن برخوردیم. در این مرحله هر چه قدر بیشتر وارد متن می‌شدیم کار بیشتر گره می‌خورد. بنابراین مجبور بودیم که از قضاوت گذرا و راحت پرهیز کنیم و به گذشته آدم‌های داستان رجوع داشته باشیم. اصلاً خود چگونگی فاجعه ما را به گذشته می‌برد. در شیوه روایت شاهنامه هم به این نتیجه رسیدیم که روایت در این اثر کمتر خطی و بیشتر دارای ساختاری دایره‌وار است و در پایان هر داستان باز به ابتدای آن می‌رسیدیم. ضمن این که درباره اشاره شما به این تضادها باز هم پاسخ قبلی‌ام را تکرار می‌کنم که این تضاد برای ما هم چیز غریبی نیست و در اسطوره‌های یونانی بارها و بارها با آن برخورد کرده‌ایم. 
همان طور که گفتید پروژه، همکاری مشترکی بین هنرمندان ایرانی و آلمانی بوده است. عوامل و همکاران ایرانی این پروژه چگونه و در جریان چه فرایند تعاملی انتخاب و به شما معرفی شده‌اند؟
ما به واسطه همکاری و تعامل فرهنگی و هنری طولانی و مداومی که با ایران داشته‌ایم آشنایی خوبی با بازیگران و سایر عوامل اجرایی در ایران داشتیم. هم ما به ایران آمده بودیم و هم این که هنرمندان ایرانی زیادی به آلمان آمده بودند. خود من هم بارها در جشنواره تئاتر فجر حضور داشته‌ام و اصلاً آشنایی‌ام با فرهاد مهندس‌پور به زمانی که ایشان دبیر جشنواره فجر بودند، برمی‌گردد. بنابراین برخی از عوامل گروه را بر اساس شناخت خودم انتخاب کردم و برخی دیگر هم با توجه به نیازی که به آن‌ها داشتم به من معرفی شدند.
از ابتدا آیا تصمیمی هم درباره ترکیب استفاده از هنرمندان ایرانی و آلمانی در این کار مشترک برنامه‌ریزی شده بود؟
بله از همان ابتدا یک چهارچوب خاص برای این همکاری مشترک در نظر گرفته شده بود و ما هم در همان چهارچوب کار کردیم تا تابع نظم باشیم. در این چهارچوب قرار بود هشت بازیگر(چهار نفر ایرانی و چهار نفر آلمانی) و نصف آن‌ها زن و نصف دیگر مرد باشند. همراه با طراح صحنه گروه ما آقای رولان سودربرگ که در کارهای قبلی هم همکاری داشتند قرار بود سیامک احصایی کار کند که بعداً این همکاری با نرمین نظمی میسر شد. برای تمام وظایف دیگر نمایش هم قرار بود که نصف عوامل ایرانی و نصف دیگر آلمانی باشند. ‌تمرینات خیلی خوبی هم در ایران داشتیم و در یک سالن خوب و مناسب کار کردیم. فاز دوم تمرینات هم در فرایبورگ بود که یک ماه طول کشید و همه چیز خوب پیش رفت. 
آیا در طول تمرینات با مشکلاتی هم مواجه شدید؟
مسلماً در طی مراحل تمرین مشکلاتی پیش می‌آید. حتماً هم ‌طی چنین پروژه‌هایی چنین مسائلی پیش می‌آیند که باید با همکاری حل شوند. خوشبختانه ما تا به حال توانسته‌ایم با تعامل، همکاری و اعتماد متقابل که بین طرفین وجود دارد مسائل را حل کنیم. ماهیت یک پروژه مشترک اقتضا می‌کند که با شرایط زمان و مکان پروژه برنامه‌ریزی شود. 
کار با گروه هنرمندان ایرانی چگونه بود؟ این تجربه همکاری مشترک را با آن‌ها چگونه ارزیابی می‌کنید؟
‌خیلی راضی هستم و خوشحالم که با این هنرمندان ایرانی کار می‌کنم. نگار عابدی، اشکان خطیبی، مائده طهماسبی و ‌پرویز پورحسینی واقعاً خوب هستند و کار با وجود آن‌ها شکل گرفته و کامل شده است. البته اخیراً حادثه‌ای برای اشکان خطیبی پیش آمد و به جای ایشان هدایت هاشمی به جمع بازیگران گروه اضافه شد.
تا آن جا که می‌دانم شاهنامه برای نخستین بار پس از سال‌های 1800 با ترجمه بخش‌هایی از آن توسط شاعرانی چون هاگمان، لودلف، وال، والنبورگ، ویکلن، فون هامر پورگشتال و دیگران در آلمان ‌شناخته می‌شود و در همین دوران شعرای آلمانی علاقه زیادی به سرودن اشعاری درباره زندگی خود فردوسی نشان می‌دهند. بر این اساس آیا فردوسی و زندگی او هم در نمایش شما جایگاهی دارد؟
اوایل ما هم تصمیم داشتیم که خود شاعر را روی صحنه بیاوریم، اما حالا فردوسی در نمایش‌ ما حضور ندارد. ما در طول انجام پروژه همواره به دنبال یافتن رویکردی مناسب برای پرداختن به این اثر بزرگ بودیم. اما رویکردی که انتخاب کردیم تکنیک"تئاتر به عنوان تجربه یادآوری" بود. در این نمایش سیمرغ با زال ملاقات می‌کند؛ با زالی که برای خودش یک آرمانشهر ترسیم کرده و این آرمانشهر در خاطرات، آرزوها و آمال او وجود دارد. بنابراین این پرسش مطرح می‌شود که ما جهان آینده را به چه شکل می‌خواهیم و از گذشته چه درسی می‌گیریم تا بر مبنای آن آینده را بسازیم. موضوع دیگر ملاقات بازیگران دو ملیتی است که در یک صحنه به هم می‌رسند و با هم به دنبال داستانی می‌روند که در قالب یک کار گروهی روایت می‌شود. 
مسئله مهم دیگر در مورد اقتباس از داستان‌های شاهنامه شاید آشنایی کلی تماشاگران ایرانی با این داستان‌ها باشد. شما با این مسئله به عنوان یک فرصت مواجه بودید یا تهدید؟
طبیعتاً، تماشاگر ایرانی خیلی بیشتر از آلمانی‌ها با داستان‌های شاهنامه آشنا هستند. اما تجربه حضور ما در ایران نشان داده که تماشاگران و مخاطبان ایرانی هم گاهی تنها یک شناخت کلی از شخصیت‌ها و داستان‌های شاهنامه دارند و این آشنایی کامل و جزئی نیست. بنابراین ما به مسئله به عنوان یک فرصت نگاه کردیم و تصمیم گرفتیم که رویکرد خاص خودمان را برای پرداختن به داستان انتخاب کنیم. بنابراین از شناخت‌های قبلی هم استفاده کردیم و تلاشمان این بود که برداشت‌های قبلی را هم وارد کار کنیم و شاید بخشی از آن‌ها را زیر سوال ببریم. این شناخت و آشنایی قبلی زمانی تبدیل به تهدید می‌شود که شما سعی می‌کنید آن را ادامه دهید و در همان مسیر پیشین حرکت کنید. اما زمانی که تماشاگر را به ‌گفت‌وگو دعوت می‌کنید،‌ اهمیت آن پیش فرض‌ها کمتر می‌شود و شناخت و برداشت تازه‌ای شکل می‌گیرد. 
تالار اصلی تئاترشهر به عنوان یک مرکز مهم تئاتری کشور برای اجرای نمایش شما انتخاب شده؛ از شرایط و امکانات و فضای سالن رضایت دارید؟
بله، ما همین حالا هم در تالار اصلی تئاترشهر تمرین می‌کنیم. سالن و فضا برای کار ما بسیار خوب و مطلوب است. 
در مجموع از همکاری‌های صورت گرفته در تکمیل و تولید این پروژه مشترک راضی هستید؟
تا به حال اگر مشکلی هم وجود داشته، خوشبختانه توانسته‌ایم آن را حل کنیم. امیدواریم در آینده هم به همین شکل به توافق برسیم و همکاری‌مان ادامه پیدا کند. هر چند به دلیل تفاوت‌هایی که در سیستم مدیریتی تئاتر ایران نسبت به تئاتر آلمان وجود دارد، دچار برخی مشکلات شده‌ایم، اما این مسائل با تفاهم و تعامل از پیش پا برداشته شده‌اند. به هر حال تفاوت‌هایی وجود دارد که باید آن‌ها را با هم تطبیق داد. 
پس از تولید و اجرا در ایران آیا برنامه دیگری هم برای ادامه اجرای"آخرین پر سیمرغ" در نظر گرفته شده است؟
بله، نمایش تا اواخر ماه فوریه امسال در فرایبورگ هم اجرا می‌شود و امیدواریم که براساس اهداف قبلی‌مان نمایش، بعداً در جشنواره‌ها و شهرهای دیگر آلمان هم روی صحنه برود.