در حال بارگذاری ...
...

گفت وگو با محمود استادمحمد، نویسنده و کارگردان تئاتر

غفلت از هویت، گریستن دارد

گفت وگو با محمود استادمحمد، نویسنده و کارگردان تئاتر

غفلت از هویت، گریستن دارد

محمود استادمحمد امسال یک نمایش به نام «کافه مک‌آدم» را به روی صحنه برد. داستان این نمایش در کانادا و با حضور مهاجران ایرانی در آغاز دهه ۶۰ خورشیدی می گذرد که این خود مساله هویت و مهاجرت را از زاویه ای در خور تامل پیش روی مخاطب قرار می دهد.

برگزیدن این اثر برای ارائه در بخش مرورجشنوارۀ بیست‌ونهم تئاتر فجر انگیزه ای شد تا با این نویسنده و کارگردان با سابقه، به گفت وگو بنشینیم. 
امسال جشنوارۀ بیست‌ونهم تئاتر فجر را پشت سر خواهیم گذاشت، نظرتان درباره روند این بیست و نه دوره چیست؟
از هر زاویه به این فرایند نگاه کنیم نمی توانیم متوقع جشنواره ای در حد جشنوارۀ تئاتر پاریس یا لندن و نیویورک باشیم. مجموعه تاریخ تئاتر ما، تئاتر ملی ما و حرفه ای ما، به صد سال نمی رسد! جامعه تئاتری انگلیس اتحادیه ای 500 ساله دارد. ما امروز به فکر شیوۀ اجرا هستیم و برای قرارداد تیپ به سروکله هم‌دیگر می زنیم. در حالی که تئاتر انگلیس نزدیک به 6 قرن پیش بنیان تئاتر حرفه ای اش را محکم کرده است. اگر از نظر اجتماعی به هفت، هشت، ده کانال تلویزیونی مملکت مان سینماهای امروزمان؛ و همچنین به مطبوعات و دیگر پدیده های فرهنگی-هنری نگاهی بیاندازیم متوجه خواهیم شد تئاتر ایران نمی تواند جدا از همین تلویزیون باشد، این تلویزیونی که مفهوم نمایش را با سلیقۀ مدیرهای ناشناس نمایشش عوض کرده است، و سلیقۀ تماشاگر را هم این‌گونه عوض کرده است. در نتیجه در مورد جشنوارۀ بیست‌ونهم حتی با وجود دبیری مثل محمد حیدری -با وجود تمام همکارانی که محمد حیدری پیرامون جشنواره گردهم آورده است- نمی‌توانیم این‌گونه بگوییم که چون محمد حیدری برخاسته از جامعۀ تئاتر است و خوشبختانه ثابت کرده که مدیر آینده نگر و باهوشی است، در نتیجه امسال این جشنواره با ماهیت توانایی‌های مدیریتی و اجرایی تئاتر ما به نمایش گذاشته می شود.

آیا در جشنواره های تئاتر فجر شما شاهد حرکات چشم‌گیری بوده اید؟
من نمی توانم در این مورد نظر بدهم چون واقعا دلبستگی هایم به برخی از نمایش ها و نمایشگران ارزیابی ام را توام با غرض می کند. یعنی حتی اگر بخواهم بدون هیچ تعصبی به حرکت های تئاتری توجه کنم، نمی توانم، چون واقعا از بعضی تئاترها مچاله می شوم و برخی از تئاترها همۀ وجودم را شکوفا می کند.
بخش بین الملل چقدر برتئاتر ما در این سال‌ها تاثیرگذار بوده است؟ 
مسلما تاثیر داشته است اما تاثیر مثبت و منفی. مساله این است! به نظرم تئاترما در این روز و روزگار در ارتباط مدرنیزم و موج نابه هنگام پست-مدرنیته سخت آسیب پذیر است. جوانان ما امروزه بیش از هر چیز احتیاج دارند هویت تئاترملی خود را دریابند و قبل از شناختن و خو‌گرفتن با هویت ملی، اگر در مواجهه با تئاترهای آن سوی قرن بیستم قرار بگیرند، تاثیر مثبتی نخواهد داشت. ما باید قبول کنیم که جامعۀ ما در دوران ماقبل مدرنیته نفس می‌کشد؛ از ما قبل مدرنیته به آن سوی مدرنیزم جهیدن، باعث شکستن قلم پای جوان های خو نگرفته با ملیت و هویت خود خواهد شد.

شما به ابعاد منفی این تاثیر اشاره کردید، درباره ابعاد مثبت بخش بین-الملل هم بگویید. 
اگر با نگاه کلی به عمل‌کرد جشنواره بخواهیم نظر بدهیم، مساله متمایز کردن مثبت و منفی نیست. آنچه را من گفتم یک نگاه کلی و عام است به تعریف هنر و مقصودم این است که به عنوان مثال بچه های ما، دانشجویان و جوانان ما قبل از این‌که تئاتر خود را بشناسند، قبل از این‌که نمایشنامه نویسان و کارگردانان و عوامل تاریخ تئاتر خود را بشناسند، یک‌سره شیفته آوانگاردیسم اروپایی می شوند. و در این مرحله نه به آوانگاردیسم اروپایی دست پیدا می‌کنند و نه تئاتر ملی خود را به دست آورده اند. در نتیجه می توان گفت تاثیر مثبت و منفی به تماشاگر ارتباط دارد. بیننده های حرفه ای تئاتر دو دسته می‌شوند. یک دسته افراد شکل‌گرفته و جاافتاده و صاحب بینش تئاتری که خب جشنواره و بخش بین الملل جشنواره برای این دسته یک سره مثبت است اما برای جوانی که امروز نمایش را می بیند و فردا معلمش در دانشگاه نمی تواند ماهیت اصطکاک و همسویی تئاتر ایران با غرب را برای دانشجو تحلیل کند، دانشجو همان می شود که امروز شده است که می گوید، و با افتخار هم می گوید: من که اصلا نمایشنامه ایرانی نمی خوانم. یعنی تئاتر مملکت خود را حتی قابل دیدن نمی داند. خب بله! مسلما برای این جوان چیزی به نام تئاتر جهان درست معنا نشده است. اگر شده بود می‌دانست و می فهمید که برای شناخت تئاتر جهان، اول باید تئاتر خود را بشناسد وگرنه بی ریشه می شود، و نهال بی ریشه پا نمی گیرد. 
تئاتر فجر تا چه میزان در شناساندن تئاتر شهرستان¬ها تاثیرگذار بوده است؟
من فکر می کنم مهم ترین، با ثبات ترین و مثبت ترین هدف برگزاری جشنواره تئاتر، تماشاگر شهرستان است. یعنی آرزو می کنم که جشنوارۀ تئاتر برای بچه‌های تئاتر خوزستان، بلوچستان، آذربایجان و خراسان اجرا شود. متاسفانه در طول جشنواره ها می بینم که بچه های شهرستان می آیند و اغلب نمی توانند بلیت تهیه کنند و نمایش‌نادیده، به شهرستان برمی گردند. آرزو می‌کنم که نگاه دبیر جشنواره به این مساله معطوف شود که جماعت اهل تئاتر تهران در طول سال نمایش ها را می بینند. از آن سو گوش شیطان کر، بچه های تئاتر که سالی به دوازده ماه راهی فستیوال های تئاتری اروپا هستند پس بچه های مرکز به حد کافی اغنا می شوند. جشنوارۀ تئاتر بایست فرصتی برای بچه های شهرستان ایجاد کند. حتی دیده ام گروه‌هایی که از شهرستان تئاتر می آورند برای جشنواره فجر، برخی بلافاصله بعد از اجرا مجبورند به شهرستان بازگردند. اگر خودشان بخواهند بمانند بلیت ندارند که نمایش ها را ببینند. این اسف انگیز است. من بسیار دیده ام فلان جوان شهرستانی که پشت در تئاتر جلویم را گرفته است، و گفته: من باید این نمایش را ببینم. نه تنها او که خود من هم این اعتراض را دارم. اما چه کنم جز این که مثلا بلیت خودم را بدهم که او برود و ببیند. اگر مدیر مرکز برای بچه های شهرستان برنامه‌ریزی کند وای که چقدرهم اعصابمان راحت می شود! و هم این بچه ها با دست و ذهنیت پر به شهرستان بازخواهند گشت!
در نمایش مک‌آدم چقدر مساله هویت برایتان اهمیت دارد؟
من در این مورد نمی توانم اظهارنظر کنم. اما من کافه مک‌آدم را دوست دارم، اجرایش را دوست دارم و بازیگرانش و تمام بچه هایی که برای مک‌آدم کار می کنند را دوست دارم چون مک‌آدم در طول اجرایش به آن بخش عصب تماشاگر که با هویت ملی و تاریخی ما ارتباط دارد تلنگر خوبی می زند. با مک‌آدم خواستم یک‌بار دیگر بگویم، معلم های ما در جوانی ما را با مساله هویت تاریخی روبرو نکردند و از این غفلت ضرباتی غیر قابل جبران خوردیم. بگذار برای هویت ملی و تاریخی خود اهمیتی بیش از این قائل شویم. مک آدم در این کار موفق بود و به همین دلیل دوستش دارم.
با توجه به فاصله افتادن بین اجرای عمومی و جشنواره به چه دلیل حضور در آن را پذیرفتید؟
اتفاقا به دلیل اشتیاق بازیگران و به خصوص دستیارم، خواستم که در جشنواره اجرایش کنم و دیگر آن که حیفم آمد طرح دکور اصغر دشتی را در جشنواره به نمایش نگذارم. 
بازتاب نمایش تان در اجرای عمومی چگونه بود؟
من مدت ها بود با تماشاگر آشفته و برهم ریخته روبرو نشده بودم. کسانی که پشت صحنه می آمدند اغلب آشفته و منقلب بودند. خیلی ها! سر بر شانه ام گذاشتند و گریستند!! و این گریه، گریه ی خوبی بود. غفلت از هویت، گریستن دارد. 
منبع: بولتن جشنواره