نگاهی به اجرای جاودانگی ، نوشته ی گروهی و کارگردانی نیما دهقان ، بخش مسابقه بین الملل
مهاجران بی صدا

آینا قطبی یعقوبی
« در این جهان هیچ چیز بی صداتر نیست
از ملتی درحال پیاده روی به سوی تبعید» (خیمه تورس)
جاودانگی به کارگردانی نیما دهقان و نوشته گروهی از نویسندگان، اجرایی از استان تهران است که در بخش بین الملل جشنواره امسال شرکت دارد. جاودانگی نمایشی با مضمون مهاجرت است. مهاجرت مردمان سرزمین های جنگ زده. آنانی که در سرزمین خودشان زیر فشار هرروزه جنگ و مرگ و رنج هرروزه خمیده تر می شوند و با رویای زیستن در سرزمینی آرام تر و افقی روشن تر، پا به جاده ها می گذارند تا شاید خاکی دیگر آغوش امن تری به آنها هدیه کند.
نمایش با تکرار یکنواخت زندگی هر روزه مردی تنها آغاز می شود. او در احاطه صدای دایمی بمب ها و انفجارها هر روز همان کارهای پیشین را تکرار می کند و در هنگامه غروب در ساعتی که در خلوت خود مشغول خواندن روزنامه است، سودای سفر و رفتن به دیاری دیگر را در سر می پروراند. سودایی که بالاخره یک روز چرخه تکراری زندگی او را شکسته و راهی جاده های بی پایانش می کند. در ابتدا مثل همه رویابینان افق های تازه، به سراغ راه های قانونی از طریق سفارت و ویزا می رود. اما درهای این مسیرها به روی او بسته می مانند. پس دست به دامان راه های دیگر می شود. از فرودگاه و هواپیما دل کنده و پیاده راهی مرزها می شود. آنجا نیز درها بسته اند و بعد از پیمودن تمامی راههای ممکن دوباره به خانه خویش باز می گردد. اما او دیگر قادر نیست که در خانه به زندگی پیشینی خویش ادامه دهد. پس آخرین راه مانده را برمی گزیند و با قایق دل به دریا می زند تا از مرزهای آبی به سرزمین تازه پا نهد و اینجا همان جایی که او در کنار چمدان ها و بارهای غرق شدگان پیش از خود با قایقش به مرگ می پیوندد.
جاودانگی اجرایی بی کلام و مبتنی بر صدا، بدن بازیگر و ویدیویی انیمیشنی است. صدا در این اجرا نقشی مهم و بنیادین دارد و با حضور دایمی خود از ابتدا تا انتها نه فقط در قالب افکت یا موسیقی تشدید کننده احساسات موقعیت، که در قالب یک شخصیت مستقل در اثر قد علم می کند. در واقع صدا در این نمایش برای خود هویتی مستقل و پررنگ می یابد و این یکی از نقاط قوت اجراست. داستان در ابتدا تنها با بدن منعطف بازیگر و به مدد طراحی صحنه خلاق و لگو وار و با همراهی صدا، زندگی شخصیت را در وطن خویش روایت می کند و کمی بعدتر وقتی شخصیت چمدانش را برای رفتن برمی دارد. تصویر ویدیویی در انتهای صحنه با انیمیشنی دوبعدی به مدد اجرا آمده و فضاهای بیرونی را به بدن بازیگر پیوند می زند. بازیگر سه بعدی در کنار تصاویر دوبعدی، راههای مختلف مهاجرت را تجربه می کند و جهان بیرونی به تصویر کشیده می شود. این قسمت از نمایش کند و کشدار است و با ضرباهنگ آغازین اجرا هماهنگی نداشته و حتی تا حدی حوصله مخاطب را سر می برد. قسمت های زیادی از انیمیشن اضافی هستند و بود و نبودنشان خللی در روند داستان و احساسات صحنه ایجاد نمی کند. استفاده بسیار خوب از صدا، طراحی صحنه خلاق و قابلیت بدنی خوب بازیگر، نقاط قوت این اجرا هستند و زمان بندی و افت ضرباهنگ اثر در میانه اجرا، نقاط ضعف نمایش محسوب می شوند. به نظر می آید که جاودانگی می توانست سفر بیرونی شخصیت را نیز چون سایر قسمت ها و المان نمایش مینیمال کرده و اثر در قالب یک اجرای حتی بیست دقیقه ای هم قادر بود، تمامی آنچه مد نظر داشت به مخاطب عرضه کند. با همه اینها پرداختن به داستان مهاجران ناگزیری که به جاده های مرگ پا می گذارند، در این روزها آنهم در قلب خاورمیانه مسئله مهم و قابل توجهی است که کارگردان آن را، هم با سه پرسشی که در انتهای نمایش بر پرده ظاهر می شوند و هم با تصویر کردن قایق مهاجر به شکل صلیب به خوبی نشان می دهد. مهاجری که صلیب خودش را بر دوش می کشد و پرسش هایی که پاسخشان دردناکند: آیا می دانید سالانه چند نفر از کشور خود مهاجرت می کنند؟ آیا می دانید در همین زمانی که شما مشغول تماشای این نمایش بودید، چند نفر در مسیر مهاجرت کشته شدند؟ آیا می دانید چند نفر از این کشته شدگان کودک هستند؟