در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به اجرای «نیمروز اسکاتلند» نوشته و کار ندا هنگامی ، بخش مسابقه بین الملل

به تماشای جادوی کشتن در صحنه

نگاهی به اجرای «نیمروز اسکاتلند» نوشته و کار ندا هنگامی ، بخش مسابقه بین الملل

به تماشای جادوی کشتن در صحنه

هومن نجفیان(عضو انجمن نویسندگان، منتقدان و پژوهشگران خانه تئاتر)

باز هم اقتباسی دیگر از آثار شکسپیر بر صحنه ی تئاتر ایران . اجرای «نیمروز اسکاتلند» متاثر از همان خشونت سیالی است که در مکبث و هملت شاهد آنیم.  شبحِ مرگ در طول اثر  سایه گسترده، بویژه آنکه در این اجرا  مکبث و لیدی مکبث تکثیر شده اند و نمونه های فراوانی از آنها درقاب صحنه حضور دارند. در این اجرا دو قالبِ  گریم مردانه و زنانه برای تمامی شخصیت ها درنظر گرفته شده است : مردان شبیه مکبث و اغلب زنان به جز یک نفر مانند لیدی مکبث هستند. همین نکته در طراحی لباس هم پی گرفته شده است. گویی هر کدام از لیدی مکبث ها و مکبث ها چندین سایه و همزاد دارند. این تکثر در نمایشنامه ی اصلی مکبثِ شکسپیر تنها در مورد زنان جادوگر مصداق دارد اما در اجرای ندا هنگامی این ایده در تمامی وجوه اثر گسترش می یابد. از همین منظر مخاطب ناآشنا با نمایشنامه ی شکسپیر ممکن است در بازشناسی نقش هریک از کاراکترها دچار ابهام شود. مکبث، مکداف ودیگر شخصیت ها در این نمایشنامه تنها با ارجاع به متن نمایشنامه ی مکبث شکسپیر قابل فهم هستند. همانگونه که درنمایش هملت ماشین اثر هاینر مولر ، هملت نمادی است که با ارجاع و در سایه ی ارتباط بینامتنی با هملت شکسپیر قابل درک است؛ البته دامنه ارجاعات در هملت ماشین به گستردگی یک دانشنامه ادبی، تاریخی، سیاسی و... است. امری که در بازخوانی هنگامی محدود و متمرکز بر وجوه روان شناسانه و ته مایه ای فرویدی است.

محور بازخوانی ندا هنگامی بیش از هر چیز معطوف به ساخت فضایی به نام اسکاتلند است. اسکاتلند نه به مثابه یک کشور بلکه در قالبِ تجلی نوعی خشونت متافیزیکی که از طریق نشانه های مختلف در صحنه جان می گیرد. جادوگران، تقدیر مکبث رارقم زده اند . مکداف به گونه ای غیرمتعارف زاده شده و باشیوه ناممکن- حرکت جنگل- مکبث رابه قتل می رساند. این چنین است که سرنوشت اسکاتلند با جادو و متافیزیک گره می خورد. اما این اسکاتلند نه در قالب یک جغرافیای متعین بلکه به صورت جادویی جاری در ساحتی بی شکل و به صورت یک اتمسفر و فضای ماورایی پدید می آید. بنابراین کارگردان از عناصری که دلالت برمکان دارد مانند اشیا، ابزار صحنه و آنچه شاکله یک تجسد را می سازد هوشیارانه می گریزد. بر این اساس اجرا، از عنصر طراحی صحنه به مفهوم کلاسیک آن بهره نمی گیرد بلکه مخاطب شاهد نوعی تهی بودگی بصری است که با بدن بازیگران هویت پیدا می کند و با حرکت جسمانی، فرم های بدن، تن پوش وچهره آرایی آنها ساخته می شود. ابزار صحنه به یک پارچه سرخ رنگ که فضاهایی مانند تابوت سرخ را می سازد تقلیل پیدا کرده است و همه چیز در تعامل با تخیل مخاطب شکل می گیرد.

ازسوی دیگر بازیگران به جای شخصیت پردازی یأحتی تیپ سازی تبدیل به عنصری در جریان شکل گیری فضا می شوند. همانطور که گفته شد آنان چه به لحاظ تن پوش و چه گریم، هویت فردی ندارند بلکه بازتاب دهنده ی نوع بشر (every man) هستند که در قالب مرد و زن نمود می یابند و با حضور خویش در صحنه به خلق روایت اثر می پردازند. در این شیوه بازیگری، نمایش نقاط حساس ولحظه های کشتن مهم نیست بلکه جادوی کشتن وسیطره آن درفضا حائز اهمیت است. برای همین بازی فرم گرا و فیگورهای نمادین جایگزین شیوه های بازیگری بازنمایانه شده است. تک گویی ها وهم سرایی ها نیز به سوی گسترش این فضا حرکت می کند تا در نهایت ندا هنگامی پرده دار ِ کابوسی هولناک و بی پایان از کشتن و کشتن باشد.