نگاهی به رابطه فلسفه و تئاتر
تئاتر بدون فلسفه!
وقتی از تئاتر صحبت می کنیم ، نمی توان نامی از فلسفه نیاورد. ظاهرا تئاتر و فلسفه پیوندی دیرینه دارند و از هم جدا ناپذیرند. تئاتر در یونان شکل می گیرد. جایی که فلاسفه بزرگی در آن حضور داشتند و ارسطو به عنوان یک فیلسوف ، اولین اظهارات و قواعد تئاتری را با بینش فلسفی خود مطرح می کند
سید جواد روشن: وقتی از تئاتر صحبت می کنیم ، نمی توان نامی از فلسفه نیاورد. ظاهرا تئاتر و فلسفه پیوندی دیرینه دارند و از هم جدا ناپذیرند. تئاتر در یونان شکل می گیرد. جایی که فلاسفه بزرگی در آن حضور داشتند و ارسطو به عنوان یک فیلسوف ، اولین اظهارات و قواعد تئاتری را با بینش فلسفی خود مطرح می کند. اظهاراتی که برخی از آنها تا امروز نیز مورد استفاده و استناد قرار می گیرد. با مرور تاریخ تئاتر با نمایشنامه ها ی بسیاری بر می خوریم که بر اساس یک نگرش فلسفی نوشته شده اند و به طور کلی در غرب نگاه فلاسفه در آثار نمایشی متجلی است . از طرفی برخی از نویسندگان نیز مانند سارتر یک فیلسوف است که رمان و نمایشنامه را ظرف خوبی برای بیان عقایدش یافته است . در واقع برخی از فلاسفه غرب وقتی به صورت معمول نمی توانستند نظراتشان را مطرح و انتشار دهند از طریق نوشتن نمایشنامه اقدام به این کار کردند . برای همین است که باید گفت هم فلسفه تاثیر محسوس و جدی بر تئاتر داشته است و هم تئاتر خدماتی به فلسفه ارائه کرده است و این دو رابطه ای نزدیک دارند. برخی معتقدند فاصله تئاتر ایران با غرب و عدم نداشتن جایگاه جدی در جهان به خاطر این است که تئاتر ما از فلسفه فاصله دارد و نمایشنامه نویسان ما استفاده لازم و درستی از فلسفه ندارند .
فرشید ابراهیمیان در این خصوص معتقد است : فلسفه نه به عنوان عام بلکه فلسفه خاص از یک چارچوب فکری برخوردار است که همه شئون را در بر میگیرد اما این نوع فلسفه مد نظر من نیست بلکه آن عنصر محوری، رابطه دانش هر فرد با جهان و هستی مد نظر است. عنصری که در تاریخ هنر حتی عصر دیرینه سنگی و عصر حجر به خوبی متجلی است و شما میتوانید این اندیشه را در آثار این دوران مشاهده کنید. بدیهی است که به دلیل عدم آگاهی و وقوف هنرمند عصر دیرینه سنگی از جهان ذهنی به کار بردن لفظ فلسفه به آن مجادلهآمیز است اما میتوانیم تصور کنیم که این انسان تصوری خام از جهان دارد که در نتیجه برخورد با طبیعت حاصل شده است، جهانی که از نظر ارزشی تخت است و عناصرش از هم تفکیک نشدهاند، بنابراین تصاویر حیوانات دارای ارزشی خاص هستند و شخص فکر میکند با تصویر کردن حیوان، مالک آن خواهد شد. بنابراین این مرحله، مرحله شناختحسی است که همه تصاویر جهان در ارزشی یکسان با یکدیگر به سر میبرند و هنوز انسان به مرحله تفکیک و انتزاع وارد نشده است.
وی معتقد می گوید : هنر در هر جامعهای دارای نگره و اندیشه خاصی است که این در آثار او منعکس است و در عصر نوسنگی و ساکن شدن انسان و تغییر نحوه زیستن نگره او نیز به زندگی تغییر مییابد و هنر انگارهنگاری بهوجود میآید و انسان آرام آرام نسبت به زندگی خودش تأمل میکند و این تفکر باعث اعتقاد به روح در جهان میشود و بر عکس جهان پارینه سنگی این قایل شدن به روح جهان را دوپاره میکند. از این مرحله است که ناتورالیسم یا طبیعتگرایی جای خود را به نشانه و سمبل میدهد و این نشانهای شدن هنر، ریشه در اندیشه دوپاره شدن جهان دارد که طی مرحله بعد که مرحله تشکیل حکومتهای اولیه در مصر است، از این فلسفه برخوردارند که پس از مرگ زندگی است و اساسا همه آثاری که در این مقطع شکل میگیرند بر این اندیشه استوارند و انسان مصری نیز به جاودانه بودن روح اعتقاد دارد. بنابراین هزاران سال قبل از ورود به دوره تاریخی شاهد زاویه دید خام هنرمند نسبت به هستی هستیم و با ورود به دوره تاریخی میتوان گفت که اصل تئاتر و نمایش بدون وجود فلسفه اصلا موجودیتی ندارد چرا که اگر با فلسفه عجین نمیشد، در همان صورت نمادین باقی میماند و یا به تعبیری از مرحله اسطورهای عبور نمیکرد.
ابراهیمیان اظهار داشت : زبان، عامل انتقال فلسفه از لفظ به تصویر است و لذا تئاتر به عنوان یک هنر فلسفی که اندیشه خودش را به زبان میآورد در راستای چنین اندیشهای است .با وجود اینکه ایران بیش از هزار سال سابقه ادب مکتوب دارد اما به سبب روح دیالکتیکی جامعه یونان هنر تئاتر در این جامعه شکل گرفت و بنای تئاتر بر پایه انسان، فلسفه و دموکراسی استوار است.جامعهای که بخواهد دارای تئاتر باشد باید واجد سه مؤلفه فوق باشد و هرگز در جامعه استبداد زده تئاتر ظهور نمیکند .
وی ادامه دارد :هرگز اثری دراماتیک از کشور ما در دنیای غرب مطرح نشده است چرا که در طول تاریخ فاقد یک جریان مستمر فلسفی بودهایم و فیلسوفان ما نیز بیشتر کارشناسان فلسفی بودند تا فیلسوفان محض، بنابراین هرگز صاحب یک فلسفهای که بتواند به عنوان یک ستون مستحکم مطرح باشد در جامعه ما وجود نداشت و یکی از مهمترین دلایلی که در طول تاریخ صاحب هنر دراماتیک نبودهایم، همین نداشتن فلسفه است.
بابک احمدی نیز معتقد است : هنر به راحتى از چیزى عبور مىکند که فلسفه قصد رسیدن به آن را دارد و در این میان نزدیکترین هنر به لحاظ شکل بیانى به فلسفه همان تئاتر است و ما در تئاتر تمام عواملى را که در فلسفه هم مطرح مىشود داریم. به راحتى مىتوان تأثیر تئاتر بر روى اندیشههاى فلسفى را دید، چه بسا که سالها بعد از ارسطو نیز ، در نظریههاى فلاسفه دیگرى چون هگل و ... به کرات به موضوع تراژدى و تئاتر برمىخوریم.
وی می گوید : از زمان رنسانس هرآنچه که فیلسوفان قصد مطرحکردن آن را داشتند و عملى نبود، هنرمندان به راحتى در نمایشنامههایشان مىگفتند و این اتفاق تا چخوف ، ایبسن و تئاتر امروز هم ادامه دارد و این همان نقطه تلاقى فلسفه و هنر است.
به توجه به آنچه گفته شد به نظر می رسد نمایشنامه نویسان ایرانی نیز باید توجه جدی تری به فلسفه داشته باشند و حتی برای بیان دیدگاه ها و عقاید خودمان از فلسفه شرق و دیدگاه های اسلامی در این زمینه استفاده کنیم . ماندگاری یک اثر به عمق تفکر و بینش پشت آن بر می گردد و اگر خواهان آثاری ماندگار هستیم باید از مفاهیم صوری فاصله بگیریم و بجای تعریف و روایت صرف قصه به بینش و تفکر توجه کنیم.