نمایش «فراموشی» به نویسندگی داریوش ربیعی و کارگردانی اسکندر اسکایف؛ گفتمانی میان فرهنگی
نمایش «فراموشی» نوشته داریوش رفیعی و کار اسکندر اسکایف از کشور روسیه را میتوان یک اثر صاحب تز اجتماعی دانست که تماشاگر را به اندیشیدن فرا میخواند، اما چگونه اندیشیدن را به او تحمیل نمیکند.
عرفان پهلوانی: «فراموشی»، نمایشی به نویسندگی داریوش ربیعی و کارگردانی اسکندر اسکایف است که در روزهای دوشنبه، ششم و سهشنبه، هفتم بهمن در تئاتر تازه راهاندازی شدهٔ باران، به صحنه رفت. راهاندازی تماشاخانهٔ خصوصی دیگری به نام تئاتر باران و همزمانی این راهاندازی را با جشنوارهٔ میان مردمانی تئاتر فجر را به فال نیک میگیریم و بهروزی، بختیاری و پیشرفت را برای روزهای در پیش روی تئاتر و خانوادهٔ تئاتر ایران زمین آرزو میبریم.
یکی از مهمترین رخدادهای خجسته و فرخنده جشنوارههای میان مردمانی در سرتاسر گیتی، ریختیابی گفتمان و بدهبستان فرهنگی میان مردمانی از سرزمینهای گوناگون است. این مهم را شاید بتوان در دو گونه دستهبندی کرد:
نخست آنکه ارمغانی، تحفهای، آوردهای، کالایی فرهنگی یا هر آنچه از این دست که بر آن نام نهیم و در اینجا نمایشی که از سرزمین مهمان به سرزمین میزبان برده میشود، نوآیین و دارای تازگی باشد. به دیگر بیان، مردم سرزمین میزبان از این پدیده کمبهره یا بیبهره باشند و به بهانه و در بستر جشنواره از این پدیده بهره بستانند. اگر این منش را بپذیریم، به گفتاورد پیشینیان، بردن زیره به کرمان کاری توجیهپذیر نیست. پس یکی از ویژگیهایی که هماره برای گزینش نمایشهای جشنوارهای میان مردمانی میتوان در نگاه آورد، تازگی و نوآوری است. این تازگی و نوآوری را هم میتوان در آثار هنری، و در اینجا نمایشهای، بومی و آیینی سرزمینی دیگر که ما با آن بوم و آیین آشنایی نداریم یا کمتر آشنا هستیم، جست و هم در آثار هنری و در اینجا نمایشهایی که بر پایهٔ پژوهشهای روزآمد ریخت یافته و آفریده شدهاند، یافت.
دیگر آنکه ارمغانی، تحفهای، آوردهای، کالایی فرهنگی یا هر آنچه از این دست که بر آن نام نهیم و در اینجا نمایشی که از سرزمین مهمان به سرزمین میزبان برده میشود، دارای نگاه ویژهٔ گروه مهمان به فرهنگ و یا اثری فرهنگی از سرزمین میزبان باشد. این خود پدیدهای بسیار درخور درنگ و اندیشه و راهکاری نیک برای آغاز گفتوگویی چالشی میان دو فرهنگ است. برای نمونه، جشنوارهٔ روزهای شیلر، سال ۲۰۱۳، نمایش «راهزنان»، به نویسندگی فردریش شیلر و کارگردانی علیرضا کوشک جلالی را که من نیز بازیگر آن بودم، به مهمانی فراخواند و هزینهای بسیار را برای این مهمانی پرداخت. پذیرش پرداخت این هزینه برای آن جشنواره، از آن روی بود تا بتوانند نگاه یگ گروه ایرانی، گروهی از آسیا و خاورمیانه، را به اثری برجسته از نویسندهٔ نامآور سرزمینشان ببینند و توان هنری و گونهٔ نگاه ما را بسنجند و دریابند.
شاید بهتر آن است که آمدن گروه نمایش «فراموشی» به سیوسومین جشنواره تئاتر فجر را در گونه دوم جای دهیم و از این نگاه بکاویم. گروهی نمایشی از سرزمین روسیه، با بازیگری آنا بوخارسکایا و دنیس یاکوولف و به کارگردانی اسکندر اسکایف با مشاوره و سرپرستی حسین نورشرق، نمایشنامهای از نویسندهای ایرانی (داریوش ربیعی) را به صحنه بردهاند. این نمایشنامه را الهام لشگری و حسین نورشرق به زبان روسی برگرداندهاند.
شوربختانه برگردان نمایشنامههای ایرانی به زبانهای دیگر، بسیار اندک و شوربختانهتر اجرای نمایشهای ایرانی، توسط گروههای فرنگی بسیار اندکتر روی و رخ میدهند. این مهم درخور درنگ، اندیشه و آسیبشناسی است و شاید بد نباشد تا برای جهانی شدن هنر نمایشنامهنویسی ایران و برگردان این نوشتهها به زبانهای دیگر، نخست خودمان، مادی و معنوی، هزینه کنیم. از این روی و نگاه، اجرای نمایشنامهای از نویسندهای ایرانی به نام داریوش ربیعی توسط گروهی از سرزمین روسیه، رخدادی خجسته و فرخنده است.
این نمایش که گویی با حمایت مرکز تئاتر میرهولد مسکو و نیز مرکز فرهنگ موسیقایی ملل کنسرواتواری چایکفسکی مسکو، آفریده شده است، از صحنهٔ کمینهگرا (Minimalistic) برخوردار است. تنها شماری نگاره (عکس) که بر دیوار روبهرویی و دیوارهای چپ و راست صحنه چسبانده شدهاند و شماری کاغذ که بر کف صحنه ریخته گشتهاند، صحنهٔ این نمایش را سامان میدهند. این نمایش به زبان روسی و بدون برخورداری از بالانویس اجرا میشود. این نکته کمی به ریختیابی ارتباط و پیوند میان نمایش و تماشاگر آسیب میزند. به ویژه آنکه نمایشنامه و داستان برای بیشتر تماشاگران ایرانی، چندان آشنا نیست. تنها در برگهای کاغذ که آن هم پیش از اجرا تنها به دست شماری از تماشاگران رسید، چکیدهای از داستان این نمایش آورده شده است که در بخشی از آن میخوانیم:
«این مرد، یک خوانندهٔ مشهور است و همسرش نویسنده است که اکنون سالهاست بعد از آغاز زندگی مشترکشان، نوشتن را کنار گذاشته و حتی یک سطر هم ننوشته است. ولی مدتی است که در او احساسی جریان پیدا کرده که او را برای دست به قلم شدن تلنگر میزند و....
در گفتوگوهای زن و شوهر، واقعیت و فانتزی در هم آمیخته میشوند. تصاویر دوران آشناییشان و وحشت پاک شدن یک سری اطلاعات اساسی و مهم زندگی از ذهنشان در هم میآمیزد. مرد خواننده نه تنها رپرتوار موسیقایی را که همیشه اجرا میکند، فراموش کرده، بلکه توانایی خواندن را هم از دست داده است و همسر نویسندهاش دچار فراموشی مرگباری شده؛ به طوری که آنچه را دو دقیقه پیش انجام داده است را به خاطر نمیآورد.
اسکندر اسکایف، این نمایش را بر اساس نمایشنامهای ار داریوش ربیعی و مبتنی بر عناصر بیومکانیک میر هولد آماده اجرا کرده است.
این نمایش را میتوان یک نمایش صاحب تز اجتماعی دانست. این دسته از نمایشها همچون نمایشهای فلسفی، دارای اندیشه در تار و پود اثر و نیز ستیز میان دیدگاهها هستند. تماشاگر را به اندیشیدن فرا میخوانند، اما چگونه اندیشیدن را به او تحمیل نمیکنند و راه چارهای را پیش نمینهند. نمایشهای فلسفی بیشتر به چالشهایی هستیشناسانه میپردازند، اما نمایشهای صاحب تز اجتماعی، همچون نمایش «فراموشی»، بیشتر پیرامون مسایل اجتماعی و روزمره و چالشهای میان زن و مرد سخن میگویند.
نکته جالب پیرامون اجرای نمایش «فراموشی» آن بود که در جدول سیوسومین جشنوارهٔ تئاتر فجر، درازای اجرای آن۹۰ دقیقه آورده شده است، اما در واقع نزدیک به ۴۵ دقیقه اجرا شد که این ماجرا شگفتی مسوولان تئاتر باران را نیز در پی داشت.
به امید روزی که پرشمار نمایشنامههای نویسندگان ایرانی به زبانهای دیگر برگردانده شوند و نمایشنامههای ایرانی توسط گروههای فرنگی در ایران و سراسر گیتی به صحنه روند.