در حال بارگذاری ...
یادداشت سید جواد روشن کارگردان نمایش "قتل آقای کاف"

شب هایی که دلمان برایش تنگ می شود

امروز ، جمعه ۹ بهمن ماه ۱۳۸۸ در بخش میهمان بیست و هشتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر، نمایش "قتل آقای کاف" را به روی صحنه خواهم برد . ساعت ۱۸.۳۰ بامداد است و هنوز نخوابیده ام . تا چند ساعت پیش مشغول نصب دکور بودیم و قتی به منزل رسیدم رفتن سراغ آماده کردن افکت و نهایی کردن موسیقی و.. . می ترسم که بخوابم.

چون باید تا قبل از ساعت 9 صبح تالار مولوی باشم و نباید خواب بمانم. خسته ام. 
خیلی اوقات وقتی خیلی خسته ام یا همه چیز به هم ریخته است ، شاید تنها چیزی که گاهی می تونه در این شرایط بهم کمک کنه تئاتر باشه. فکر کردن به یک ایده نو ، خوندن یک نمایشنامه ، دیدن تئاتر ، برنامه ریزی برای آغاز یک کار جدید و... و درست در همین لحظه است که دیدن یک کار بد و یا تئاتر کار کردن در شرایط سخت می تونه حالم و بدتر کنه. یک تناقض ،پارودوکس. شاید بخش جذابش در همین جا باشه . در همین تضاد . خود تئاتر هم اگه تضاد نباشه شکل نمی گیره و همه زندگی ما با این تضاد ها عجین شده. 
هر وقت کاری رو دست می گیرم و یه مدت مشغولش می شم ، تصمیم می گیرم تا مدت ها سراغ تئاتر نیام و وقتی تئاتر کار نمی کنم دلم براش تنگ می شه.راستی دلم برای چی این تئاتر تنگ می شه؟ بی پولی، خستگی، حرص خوردن و ... ؟ از خودم می پرسم بعد از چند ماه کار و زحمت ، آیا امروز با دو اجرا همه چیز تمام میشه !؟ 
وقتی تصمیم می گیرم تئاتر کار کنم مثل هر کارگردان دیگه باید مدت ها دنبال متن خوب بود. کلی کار می خونی تا شاید از بین اونا یکی دوتا کمی قلقلکت بده . بد این متن ها رو می دی برای تصویب. تازه بازی شروع می شه . از بین اون چند تا متن احتمالا فقط یکی برای کار کردن تصویب می شه و نمی دونم چرا اغلب همونی قبول میشه که برای ما الویت آخره. به هر حال تصمیم می گیری کارو شروع کنی. حالا یک متن داری و باید به دنبال جای تمرین و بستن گروه بود. اگر اول بری سراغ گروه ، خوب کار منطقی کردی ولی عملی نیست چون معمولا نمی تونی تایم تمرین و با گروه هماهنگ کنی پس اول باید بری سراغ جای تمرین و ببینی چه ساعتی می تونی تمرین کنی چون اغلب اون ساعتی که ما دوست داریم پره و جای تمرین فقط برای چند ساعت محدود وجود داره که حتما یکیش ۸ تا ۱۱ صبحه. بالاخره یه ساعتی می گیری و حالا می ری سراغ بازیگرا . آقا ، خانم ، کی می تونه در این ساعت بیاد سر تمرین. خوب در این مرحله معمولا افرادی که ما مد نظر داریم در اون ساعت نمی تونند بیان و اونایی که می تونن بیان در الویت انتخاب ما نیستند. این مرحله هم با کلی پایین و بالا شدن بالاخره تموم می شه و حالا باید تمرین شروع بشه. در روز اول میبینی که چند تایی نیستن از دستیارت می پرسی پس کوشن این بازیگرا ؟و می فهمی که یکی آفیش بوده سر فیلمبرداری ، یکی براش کاری پیش اومده و....... تمرین شروع می شه و هر روز یه جای کار می لنگه که نمیشه کاریش کرد و ظاهرا باید ساخت. بعد در شرایطی که تمرین روزهای حساسی رو داره اگر بشنوی که فلان روز تمرین بخاطر برگزاری یک جشنواره ، بازبینی و... تعطیله نباید تعجب بکنی چون نباید فراموش کرد امکانات ما محدوده .خلاصه جلسات محدود تمرین هم شروع به ریزش می کنه. بماند که مشکلاتی از قبیل نور سالن ، ، صدای پلاتوی کناری و ... هم می تونه به تمرین لطمه بزنه ، که می زنه. همه بازیگرا فقط تورو می شناسن و می خوان که بهشون قول بدی این کار حتما به اجرا می رسه و تو باید علاوه بر کلی قول ، از جیب مبارک حداقل پول کپی متن و چای و بیسکویت تمرین و بدی تا کار آماده بشه. حالا هیات محترم بازبین می یان برای بازبینی و ...
حالا اگه از این مرحله هم بگذری شاید بشه گفت تازه اول راهه. هماهنگی برای سالن اجرا ، آماده کردن ملزومات اجرا ، کمک هزینه و.. خودش حکایتی است. بعد میشه شب اجرا و از خودت می پرسی بعد از این چند ماه وقت و هزینه قراره آخرش چی بشه؟ عجیبه این حال و روز ما تئاتری ها .نمی دونم با اینکه همه این چیزا رو می دونم ، دلم برای چی این تئاتر تنگ می شه که وقتی یه مدت ازش دور می شم انگار یه چیزی توی زندگی ام کمه ! این صحنه چه سحری داره برای ما که بدون هیچ محاسبه ریالی اینطور شیفتشیم؟ امیدوارم مدیران فرهنگی ما هم بدودند که اهل تئاتر ، با دلشون کار می کنند و انتظاراتشان حداقل هایی است که هر صنف و شهروند تقاضا داره . جشنواره تئاتر فجر بیست و هشت ساله شد ، پس ای کاش به پاس شب بیداری های همه تئاتری ها در این بیست و هشت سال ، مدیران در سال جدید تئاتری بخشی از نیاز و دغدغه های اهل تئاتر رو جواب بدهند.

 




نظرات کاربران