نگاهی به اجرای «آنسامبل اسپانیش یرما» برداشت آزادی از نمایشنامه ی یرما(لورکا) به کارگردانی اشکان صادقی و الهام شکیب، بخش مسابقه بین الملل
همنوازی ایده ها و احساسات

علیرضا نراقی
"آنسامبل اسپانیش یرما" به کارگردانی مشترک اشکان صادقی و الهام شکیب، اجرایی متفاوت اما با این وجود وفادار از یرما نوشته فدریکو گارسیا لورکاست. یرما داستان زنی است در بافتی سنتی که صاحب بچه نمی شود، این در حالی است که زندگی بدون عشق و شرایط محدود و ضد زن جامعه، افق زندگی یرما را در داشتن فرزند خلاصه کرده است. زن جوان در حالی که همه آرزوهایش را محبوس در خانه می بیند و زندگی اش در واقع از عشق و شور تهی است، تنها راه بیرون ریختن عواطف غلیظ و آرزوهای شخصی اش را در زایش می بیند. فقدان این زایش در روندی تراژیک، یرما را از عاطفه ای پر شور و لطیف و همچنین خواهشی عمیق در تن و جان به جنون می کشاند. آثار نمایشی لورکا از جمله یرما، در عین بازنمایی جذاب فضا و فرهنگی بومی، دارای وجوهی عمیقاً انتقادی نسبت به جامعه سنتی و درونگرا هستند و در کنار همه این خصوصیات از احساساتی نهانی، پرشور و به شدت فردی پرده برداری می کنند.
اجرای اشکان صادقی و الهام شکیب به نوعی عصاره این احساسات غنی نمایشنامه است. "آنسامبل اسپانیش یرما" آنگونه که از نامش هم پیداست نوعی همنوازی (آنسامبل) عناصر اجرایی و تئاتریکال است، برای بیان همان احساسات غلیظی که در نمایشنامه نهفته است. پیوند دهنده این عناصر و هماهنگ کننده این احساسات در نمایش صادقی و شکیب موسیقی است. موسیقی در زمینه صحنه ای مینیمال، با رنگ، رقص، حرکت، ترانه و همچنین کلام برانگیزاننده لورکا جاری است و فضای کلی اجرا را می سازد. اجرای یرما با تکنیک های بیانگرایانه اجرایی، در نگاه اول میتواند آشنا به نظر برسد و حتی مخاطب را به یاد اجراهای موفق و ناموفق دیگری بیندازد که در ایران از این نمایشنامه محبوب انجام شده است. اما مسئله این است که عنصر شفافیت در پیگیری خط روایی نمایشنامه، معرفی شخصیت ها با نوعی فشرده سازی معقول متن و ریتم زنده ای که به سبب پایه موسیقیایی نمایش رخ داده است، اجرا را در نهایت اتفاقی متفاوت و جالب توجه کرده است. تجربه دیدن این نمایش، به لحاظ تئاتری تجربه پُری است. پُر به این سبب که عناصر دیداری (با وجود صحنه ای بدون زوائد و شلوغی) عناصر حرکتی (با وجود عدم اغراق در بیانگری) و عناصر شنیداری (با وجود تمهیداتی متنوع و متکثر در کنار هم) به یک اندازه تجربه نمایش را می سازد و تماشاگر را دست کم در سطح اثرپذیری حسی ارضا می کند.
یکی از مهمترین نکات متون نمایشی لورکا رویکرد انتقادی و بسیار تلخ او به توده های بی شکل مردمان( دیگران) و بستری جمعی است که در آن عوام، افراد را درون خود را در ساحت فردی خرد و اخته می کنند. یرما از جهت نمایش این تضاد درونی در یک جامعه عقب مانده، درونگرا و سنتی اثری کم نظیر محسوب می شود. اساساً هم بیراه نیست اگر چنین نتیجه بگیریم که قربانی کردن فردیت در دستان جمع و توده ها است که بیان احساسات را در نمایشنامه های لورکا اثرگذار می کند. گویی که عواطف و خواهشهای درونی پر رنگ آدمها که برایشان جنایت و جنون و درد و خودویرانگری را به بار می آورد، سرریزی طبیعی است از آنچه که در انزوای فرد در چنین جامعه ای رخ می دهد. آنچه در اجرای صادقی و شکیب اهمیت دارد این است که در کنار ارضای احساسات تماشاگر در مواجهه با یک تجربه تئاتری "پُر"، آنها ضمن فشرده کردن متن، آن را تقلیل نداده اند و نکات انتقادی و اساسی اش را در نقطه ای کور و دور از ظواهر اجرا، مخفی نگذاشتند. در حقیقت گروه اجرایی متواضعانه ضمن ایده پردازی نمایشی و استفاده از عناصری با کیفیت و قابل اعتنا در بازیگری و طراحی میزانسن، ایده متن را عقیم نکرده، بلکه ایده اجرایی را با این ایده محوری متنی صورتبندی کرده است. نکته ای که در اغلب اجراهای غیر وفادارانه تری که در سالهای اخیر از این اثر صورت گرفته بود مقفول و معطل مانده بود.