در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به اجرای «اسکورسیزی» نوشته و کار رسول کاهانی، بخش مسابقه تئاتر جوان

آنچه در پشت صحنه پنهان است

نگاهی به اجرای «اسکورسیزی» نوشته و کار رسول کاهانی، بخش مسابقه تئاتر جوان

آنچه در پشت صحنه پنهان است

علیرضا نراقی

از همان ابتدای نمایش اسکورسیزی نوشته و کار رسول کاهانی، وقتی از طریق ویدئوپروجکشن تصاویری از تمرین و به اصطلاح "پشت صحنه نمایش" پخش می شود، متوجه می شویم که احتمالاً آنچه در روی صحنه اتفاق خواهد افتاد همه آن چیزی نخواهد بود که این نمایش قصد بیانش را دارد و بخشی از رخداد به پشت این صحنه مربوط است. البته بعدتر متوجه می شویم که این پشت صحنه، تنها پشت صحنه نمایش نیست، اما در هر حال یک پشت صحنه است با در برگیرندگی و شمول بیشتر.

یک گروه در حال آماده کردن خود برای ساخت یک فیلم است. آنگونه که از شواهد پیداست فیلمی کوتاه و تجربی. در سایه تمرین و آماده سازی برای اجرا آنچه با آن روبرو هستیم سایه سنگین هجو است. آدمها در عین آماده کردن پیش نیازهای تمرین، مدام در حال دست انداختن یکدیگر، درگیری های پوچ و به طور خلاصه ساختن وضعیتی هجو هستند. وضعیت هجوی که به شدت واقعی و حتی روزمره اجرا می شود و گاه چنان شدت می گیرد که اساساً به نظر می رسد کاری که قرار است به سرانجام برسد (ساخت فیلم) در درجه بسیار کمی از اهمیت قرار دارد. آدمها مشغول کار و تلاش برای رسیدن به یک هدف نیستند و حتی خودشان هم خود را جدی نمی گیرند. آنچه در این میان رخ می دهد ساخته شدن یک فضای پوچ در چند لایه مختلف است. یکی نمایشی که اجرا می شود، دیگری اثری که شخصیت­های نمایش در حال خلق آن هستند و سوم روابطی که بین آدمها بیرون از صحنه جریان دارد. لایه های پوچِ هجو کم کم عنصری را می سازند که می توان آن را "تحقیر" نامید. در میان همه موقعیت های خنده دار و شوخی های مقطعی و مزه پرانی های معمولی که در نمایش می بینیم     (و گویا در بازنمایی پشت صحنه هر تئاتر ایرانی، امری است اجتناب ناپذیر) چیزی آزار دهنده حضور دارد. آدمهایی رانده شده را می بینیم که به سادگی یکدیگر را آزار می دهند و در میان این اصل عادیِ آزار، در میان هجو و وقت کشی، آنکه می تواند بیشتر آزار ببیند، بیشتر از همه هم تحقیر می شود. این قاعده هجو است که قدرت را نه از طریق ابزارهای مرسوم اِعمال آن، بلکه از طریق تحقیر، اعمال می کند. در موقعیت آدمهای جداافتاده نمایش اسکورسیزی آنچه بیش از هر چیز دیگری خودنمایی می کند، بازی تحقیر است که به وسیله هجو و تمسخر بالاخره برنده و بازنده، سرکوب گر و سرکوب شونده را تعیین می کند. کورش شخصیتی که از ابتدای نمایش بار اصلی ایجاد موقعیت های کمیک نمایش را به دوش می کشد بازنده این بازی تحقیر است. همانطور که در طول نمایش این لیلاست که تحقیر می شود. لیلا از طریق باورهای سرکوبگرایانه همسر موقت خود در یک عروسی تحقیر می شود و کورش در فضایی از ارتباطات بی معنا. هیچ کس بر دیگری فضیلت یا عقلانیت ویژه ای ندارد، هیچ کس در جهان این نمایش از کورش نسبت به کارش جدی تر، یا عمیق تر نیست، اما تمسخر به عنوان  ابزار تحقیر می تواند یکی را از دیگری در موقعیت برتری قرار دهد. آنچه پشت نمایش پنهان  است؛ پشت شوخی ها، خنده ها و نمایشی که روندی غیر داستانی و شبه واقعگرا دارد، همین سرکوب مداوم است. سرکوبی که در میان خنده ها محو و نادیدنی باقی می ماند. همان سرکوبی که به رجز لیلا و کورش در پایان نمایش منتهی می شود.

بازیگران اسکورسیزی یکی از نقاط قوت اثر هستند، نه به این دلیل که شخصیت هایشان را خوب روی صحنه به عینیت می رسانند، بلکه به این دلیل که در ساختن فضا برای رسیدن به هجو و احساس آزار سهم زیادی دارند. مسئله اینجا فراتر از خوب دیالوگ گفتن و اجرایی کردن یک شخصیت یا توانایی در صحنه گردانی و خنده گرفتن، ایجاد واقعیتی است که در عین روزمره و عادی بودن و در عین غرق بودن در هجو تنش آلود است.