به گزارش فارس
پارسا پیروزفر با «ماتریوشکا» جشنواره را سر ذوق آورد

پارسا پیروزفر با «ماتریوشکا» جشنواره را سر ذوق آورد

پارسا پیروزفر با «ماتریوشکا» جشنواره را سر ذوق آورد
نمایش تک نفره «ماتریوشکا» با نویسندگی، کارگردانی و بازیگری پارساپیروزفر در هشت اپیزود توانست تماشاچیها را جذب خود کند.
به گزارش خبرنگار تئاتر و سینمای خبرگزاری فارس، نمایش «ماتریوشکا» به نویسندگی، طراحی و کارگردانی و بازیگری تک نفره پارسا پیروزفر شب گذشته در دو سانس (پنجم بهمن ماه) در تماشاخانه ایرانشهر به صحنه آمد.
این نمایش دارای هشت اپیروزد با موضوعات مختلف است که البته هر اپیزود تا حدودی به قبلی مرتبط میشود و پیروزفر در هر اپیزود نقش چند نفر را به تنهایی اجرا میکند.
*اپیزود اول: مرگ کارمند دولت
در این صحنه نقش دو کارمند به صحنه در میآید که یکی از آنها (پیتر پترویچ میلکن) فرد بیخیالی است که برایش مهم نیست چه ساعتی بیاید و چه ساعتی برود اما کارمند دوم (ایوان ایوانویچ چرویاکف) نه اینکه فرد وظیفه شناسی باشد بلکه بیشتر کارمند ترسویی است که وظایفش را به خاطر ترس از بیکار نشدن انجام میدهد.
وی در یک سالن کنسرت ناگهان عطسه بلندی کرده و محتویات دهانش بر سر تاس رییس پلیس(زالیخواتسکی) ریخته میشود و وی از آن لحظه مدام در تشویش بوده و عذرخواهی میکند حتی به محل کار رییس پلیس رفته و عذرخواهی میکند که نکند توبیخ یا اخراج شود اما رییس پلیس به او میگوید که مشکلی نیست منتها ایوان به دلیل سوءتفاهماتی که برایش ایجاد میشود فکر میکند که مدیر به او بی توجهی میکند و در نهایت هم در همان اداره رییس پلیس قلبش میگیرد و فوت میکند.
*اپیزود دوم: چطور دمیتری کولدارف یک شبه معروف شد
دمیتری کولدارف کارمند رییس پلیس است وی در یک شب بدمستی میکند و در خیابان با اسب یک تاجر برخورد کرده و نقش زمین میشود ، این اتفاق در روزنامه منتشر میشود و دمیتری با خوشحالی آن را در منزل برای پدر و مادرش تعریف میکند. دیالوگهای بین پدر و مادر دمیتری و او بسیار جذاب است.
*اپیزود سوم: محاکمه
این بخش نمایش محاکمه یک فردی است به نام (سیدر شلمتسف) که دزدی کرده است و دارای زن و بچه است وکیل مدافع او فردی به نام اوخف است که در هیچ یک از وکالتهایش شکست نخورده است، دادستان سیدر را تا حدودی محکوم کرده اما وکیل مدافع با استفاده از احساسات دادستان و مردم و تماشاچیها در حال تبرئه کردن این فرد بوده که خود متهم هم تحت تأثیر قرار گرفته و به جرم خود اعتراف میکند.
فراز و فرودهای دفاع این وکیل مدافع از متهم و بازی با احساسات تماشاچیها بسیار جذاب است که نقش همه اینها را خود پیروزفر بازی میکند.
*اپیزود چهارم: جنون ادواری
داستان پسری که برای زن نگرفتن دست به هر کاری میزند. سیمون ماکسیمف که مدتی را در منزل آقای کندراشکین گذراند و وی در توهم اینکه سیمون میخواهد با یکی از دخترانش ازدواج کند او را بسیار پذیرایی کرد اما بعد سیمون در یک جلسه گفت که تصمیم به ازدواج ندارد و از این شهر میخواهد برای مأموریتی به مسکو برود. اما آقای کندراشکین باور نمیکرد و به هر طریق ممکن میخواست سیمون را نگه دارد.
دیالوگ بین کندراشکین و سیمون بسیار جذاب است در نهایت سیمون مجبور میشود گواهی دیوانگی خود را از یکی از دوستانش که پزشک است به اسم دکتر کشلکف بگیرد و برای آقا کندراشکین ببرد تا او از خیر ازدواج با دخترش بگذرد.
*اپیزود پنجم: تسویه حساب
یولیا وایسیلوینا همسر ایوان پتروویچ که به دلیل ترس فوت کرده بود، معلم سرخانه بچه های دکتر کشلکف شده است، وی هم به بیماری ترس مبتلا شده همسر دکتر کشلکف هم بسیار شکاک و بدبین به معلم سرخانه است و او را اذیت میکند یک روز که قرار بود دکتر کشلکف حقوق دو ماه کاری یولیا را تسویه کند، او را سرکار گذاشت و بسیاری از حقوقش کم کرد ولی یولیا چیزی نگفت و اعتراضی نکرد.
دکتر کشلکف ناراحت شد و به یولیا گفت چرا حقت را نمیگیری من کلی از حقوقت کم کردم، اما یولیا گفت من تصور میکردم شما میخواهید مرا اخراج کنید! همین ترس باعث شد وی بعد از مدتی توسط همسر دکتر اخراج شود.
*اپیزود ششم: زن نجیبی که از میان ما رفت
ابتدای این اپیزود پدر گریگوری مشغول خواندن دعا بر سر قبر زن سلاد کپرتسف است که همسرش را از دست داده است همه بر سر قبر از زیبایی و قشنگی و نجابت این زن تعریف میکنند اما در واقع در دل چیز دیگری را میگویند. بیوه مرد میگوید که همسرش را به کرات امتحان کرده و چون نگران بوده که همسرش جوان است و ممکن است از دستش برود کارهای زیادی کرده از جمله اینکه او را به خیانت به دروغ در بین دیگران متهم کرده است تا کسی به اسم او نرود!
همه در این جریان با تعجب نگاه میکنند و چیزی نمیگویند و در نهایت متوجه میشوند که این زن نجیب بوده است.
*اپیزود هفتم: شاهکار هنری
دکتر کشلکف که دکتر روانشناس است در دفتر کار خود نشسته که یکی از مراجعانش به دفتر آمده با یک هدیه و به دلیل بهبودیاش هدیهای که شامل یک شمعدان برنز آنتیک است به او هدیه میدهد اما بر پایههای این شمعدان تصاویر مستهجنی نقش بسته و دکتر کشلکف از دریافت این شمعدان امتناع میکند اما در نهایت مجبور میشود آن را بپذیرد بعد از رفتن آن مراجع تصمیم میگیرد شمعدان را به یکی از دوستان وکیلش که اتفاقا همان وکیل پایه یک اوخف است هدیه ببرد او هم در نهایت دریافت میکند و شمعدان سپس به دوست بازیگر این وکیل ، شاشکین میرسد و او هم دوباره آن را به آنتیک فروشی همان مراجع که هدیه را برای دکتر کشلکف فرستاده بود دوباره برای فروش میبرد.
نقطه جالب این بخش از نمایش این است که دوباره مراجع به دفتر دکتر کشلکف میآید درحالیکه لنگه دیگر آن شمعدان را پیدا کرده و برای دکتر آورده است.