در حال بارگذاری ...
نگاهی به اجرای «دستاری که بر پیکر اسب پیک در راه، در عجب روزی، دی و روز، مسخ پیک ماند تا در راه، دستاری خونین شد»، نوشته و کار جواد صداقت، بخش مسابقه بین الملل

حکایت مادر ، اسب ، پیک و دیگران...

عباس غفاری

نوشتن درباره ی اجرای مبتنی بر وجوهی فرمالیستی، پست مدرن، سوررئال و... بسی دشوار است پس اجازه دهید ابتدا به پیرنگ آن اشاره کنم؛ دستاری بر پیکر اسب پیک در راه حکایت زنی پا به ماه است که در هذیان های شاعرانه اش پیشگویی می کند فرزندش «حربن یزید ریاحی» است که در ظهر عاشورا به شهادت می رسد . شاید با نگارنده ی یادداشت هم عقیده باشید که ایده ی نمایش خوب و جذاب است زیرا در طول این سالها کمتر به سراغ مادران و همسران شهدای کربلا رفته و به آنها اشاره شده است. اما همین ایده ی جذاب در دستان پدید آورنده ی اثر به نمایشی پرگو بدل شده است. جواد صداقت با انتخاب زبان آرکائیک که حتی در بعضی موارد معانی و ترکیب بندی اشتباه و غلط هم دارند بی جهت قصه را برای مخاطب سخت و دشوار می کند. مانند این جملات : ( دلواپس است – از چه سو؟! ) و یا ( او را بر غل و زنجیر استوار کنید!!!).

صداقت به فرمالیسم علاقه مند است، چه در اجرا (شکل ) و چه در کلام، اما در نمایش ( دستاری...) این شکل اجرایی بر ضد خود عمل می کند زیرا نه تنها به زیبایی اثر کمکی نمی کند بلکه نمایش را به مجموعه ای از تصاویر بی معنا ، طولانی ، ناهماهنگ و سردرگم بدل میکند. ای کاش کارگردان به جای درگیر کردن خود با سیاه پوشان به میزانسن های ایستای زن دقت میکرد! البته میزانسن ایستا به خودی خود غلط نیست اتفاقا می تواند به عنصری قوی و زیبا تبدیل شود اما متاسفانه در این نمایش اینگونه نیست!

جواد صداقت ، کارگردان جوان و پر تلاشی است که سالهاست می نویسد و کارگردانی می کند و هنوز در پی یافتن زبان اجرایی خود است اما شیفتگی بی حدش به فرم و فرم گرایی او را از خواسته هایش دور و دورتر میکند.  کافیست به نام اثر دقت کنی تا میزان این شیفتگی را دریابید !

( دستاری بر پیکر اسب پیک در راه ، در عجب راهی دی و روز ، مسخ پیک ماند، تا در راه ، دستاری خونین شود )

باز هم تاکید میکنم فرم گرایی به خودی خود بد نیست اما وقتی به غلط استفاده میشود و دستاویزی میشود برای خودنمایی و فرار از بعضی ضعف های ساختاری، میتواند بر علیه اجرا عمل کند همان اتفاق که در این نمایش می افتد. بد نیست این را هم بگوییم که با وصل کردن چراغ قوه بر پیشانی بازیگران و یا خواندن شعری امروزی از زبان مادر حر ، نمایش مدرن نمیشود ! مدرنیسم تعاریف خود را دارد و باید در ذات اثر وجود داشته باشد ، نمیشود و نمیتوان با تزریق یکی دو عنصر به اجرا ، تصور مدرنیته کردن نمایش را داشت !

اگر نمایشی قصه گو داریم ابتدا باید قصه ی نمایش را به خوبی روایت کنیم و بعد به اضافات دیگر بپردازیم. اما وقتی قصه خود را بد روایت میکنیم نباید انتظار داشته باشیم که مخاطب نیز با ما همراه شود. نمایش ( دستاری بر پیکر اسب پیک در راه ...)

میتوانست به تجربه ای خوب در موزه ی نمایش های دینی بدل شود اما به دلایلی که گفته شد و البته گفته نشد به اثری خنثی تبدیل شده است .

 




نظرات کاربران