نگاهی به اجرای «دا» نوشته فاطمه رضایی،محمدرضا طاهری به کارگردانی زهرا تنوری، بخش مسابقه تئاتر
فرار از کلیشه ها
مریم دادخواه تهرانی
دا نمایشی است که به عنوان اثر برگزیده جشنواره تئاتر دانشگاهی به جشنواره تئاتر فجر راه یافته است. این نمایش با وجود آن که فضایی روستایی را پیش روی مخاطب تصویر می کند، اما در پی طرح مسائلی است که به صورت معمول در مقوله ی موضوعات روستایی قرار نمی گیرد. این نقط هی جذابیت اثر اما تبدیل به شمشیری دولبه میشود و نقطه ی قوت و ضعف توامان اجرا است.
طراحی صحنه به شکلی خلاقانه و با استفاده از دار قالی شکل گرفته است. هر چند این ایده به لحاظ بصری جذاب است و به لحاظ عملکردی نیز مفید واقع میشود و به راحتی می تواند فضا را از زوایای مختلفی نشان بدهد، اما از کارکرد اصلی آن، یعنی قالیبافی، تنها یک بار استفاده می شود و این مسئله را مطرح می کند که علت انتخاب این ابژه به عنوان اصلی ترین ایده ی طراحی صحنه چیست؟ البته در صحنه های ابتدایی اشاره دیگری نیز وجود دارد به مسئله ی بافتن و ریسیدن و آفرین (ماما) را می بینیم که بعد از به دنیا آمدن کودک مشغول ریسیدن نخ است؛ شاید بتوان این نشانه ها را دال بر بر بافته شدن و در هم پیچیدن اوضاعی دانست که کاراکترهای نمایش در آن به سر می برند. البته هم چون ایده های دیگری که اثر مطرح می کند، این ایده نیز به پختگی کامل نمی رسد و تا حدی ابتر باقی می ماند.
نمایش هر چند با موضوعی کلیشه ای و رقابت عشقی دو دختر روستایی بر سر یک مرد (همایون) آغاز می شود، اما در ادامه با موضوعی به روز و جدید، نقطه ی جذابیت خود را رو میکند: ضرغام، پسر نازلی و همایون تراجنسی است و در این محیط روستایی به عنوان یک دیگری، هیچ جایی ندارد. تا جایی که پدربزرگش که کدخدای آبادی است، راضی به کشتن او میشود. اما در آخرین لحظه به جای کشتن نوه اش، خودکشی می کند و ناگهان نمایش را به مسیر دیگری می برد. در پایان نیز ضرغام با ترک آبادی به دنبال یافتن افقی روشنتر می رود.
به نظر می رسد دو مسئله به این اثر آسیب می زنند: مسئله اول لهجه بازیگران است و مسئله دوم عدم وجود انسجام متنی. عوامل کار از لهجه فسایی برای اجرای کار استفاده م یکنند و این لهجه ی مهجور باعث م یشود مخاطب نتواند با زبان اثر ارتباط برقرار کند، در لحظاتی متوجه گفتگوهای میان بازیگران نشود و در نتیجه تمرکز لازم برای درک اجرا را از دست بدهد. اما ایراد بزرگتر و مهمتر، نبود انسجام متنی است. به شکلی که اثر چندین مسئله را مطرح م یکند و در پایان، از «جمع کردن» آنها در م یماند. مسائلی که اثر مطرح می کند هر کدام به خودی خود میتوانند موضوع یک اجرای مستقل قرار بگیرند: رقابت عشقی دو زن بر سر یک مرد و انتقامجویی یکی از آنها و در نهایت اعتراف او به قتل چند نفر (که به خودی خود موضوعی کلیشهای محسوب میشود مگر آن که از زاویهای کاملاً جدید به آن نگریسته شود)، مسئله تراجنسیت و پسری که در این محیط روستایی با جنسیت خود دچار مشکل است و با واکنش شدید اطرافیان روبرو می شود، تغییر و خودکشی ناگهانی کدخدا به عنوان یک روستایی سنتی و سردرگمی ناشی از آن برای مخاطب. به نظر می رسد اگر تنها یکی از این موضوعات در اثر مطرح و به تمامی پخته شده بود، با اجرای متفاوت و بهتری روبرو بودیم.
از سوی دیگر برخی بی دقتی ها در اجرای اثر، آن را در سطح یک کار دانشجویی نگاه می دارد. برای مثال موسیقی که برای تغییر فضا مورد استفاده قرار می گیرد ناگهان قطع می شود تا بازیگر دیالوگش را بگوید، تغییر نور به صورت کلیشه ای انجام می شود، و یا اکسسوار صحنه که باید به پشت صحنه منتقل شود، در قسمت انتهایی رها شده است. هر چند باید اذعان کرد که این اجرای دانشجویی که در فضایی خارج از مرکز تولید شده است، نقاط قوت بسیاری وجود دارد که از آن جمله توجه به فضای بومی و دوری از کلیشههای این فضاها است، اما در عین حال باید به انسجام متنی و موانعی که در برابر ارتباط مخاطب با اجرا قرار می گیرند، توجه کافی صورت بگیرد.