در حال بارگذاری ...
بخش مسابقه تئاتر بیرونی

نگاهی به اجرای محیطی «پرواز عمود کبوتر دریایی دودی...» نوشته «پویا پیرحسینلو» و کارگردانی« سیما شیبانی»

تعاملاتِ ناتمام یک اجرا /احسان زیورعالم

عنوان طولانی اجرا «پرواز عمود کبوتر دریایی دودی بر فراز آب‌های سرد و معتدل اقیانوس اطلس» را باید پیرامتن مهمی از اثر مشترک سیما شیبانی و پویا پیرحسنلو دانست. اجرای که به عنوان یکی از آثار محیطی-تعاملی در جشنواره 35 روی صحنه رود، موفق شده است شیوه نویی از تئاتر را در ایران عملی کند. این شیوه که به طور خلاصه می‌توان آن را تئاتر تعاملی نامید - البته تعریف مفاهیم آن نیازمند وقت بیشتری است - شاید شکلی تلفیقی از تئاتر شورایی و تئاتر اجرای باشد. شورایی بودنش در شکل اجرا و توانمندسازی مخاطب در مشارکت و اجرای بودن به سبب استفاده از یک متن با درام چارچوب‌مند باشد. با این حال این تعریف نیز ناقص است.

«پرواز عمود کبوتر دریایی دودی بر فراز آب‌های سرد و معتدل اقیانوس اطلس» واجد داستان است. داستان نیز به شدت متأثر از الگوهای مدرن درام‌نویسی است و البته بهره‌مندی از نقش‌های کلاسیک. برای مثال سیر داستانی اجرانامه کاملاً در اثر مشخص است. شخصیت‌پردازی و رویدادها در یک توالی پیش می‌روند؛ اما شکل مدرن آن در روایت است. روایت پیرحسنلو در این اثر تلفیقی از خاطره‌خوانی و مونولوگ‌ است و کمتر با دیالوگ مواجه می‌شویم. دیالوگ‌ها نیز در نهایت حالتی از عدم درک متقابل است. از همین منظر ارائه خلاصه داستانی برای این اجرا هم آسان است و هم سخت. آسان از این نظر که می‌توان گفت اجرا درباره پنج شخصیت است که به شکل مستقیم با مسأله مهاجرت درگیرند و مسیر زندگی آنان را در طول اجرا دستخوش تغییر و تحول می‌کند.

اما این تعریف ساده مسأله را سخت می‌کند که قصه چیست. پس در یک تعریف سخت باید گفت قصه بستگی به مخاطب دارد. به ظاهر، او انتخاب می‌کند که قصه چیست. او می‌تواند شخصیت سه استاد ژوری دانشگاه را بپذیرد و به یکی از شخصیتها accept  دهد یا در نقش دوست مشاور شخصی دیگر، مسأله عشقی او را مخدوش کند.

«پرواز عمود کبوتر دریایی دودی بر فراز آب‌های سرد و معتدل اقیانوس اطلس» با این حال واجد قصه است، قصه‌ای که متغیر است و در آن عدم قطعیتی در ظاهر وجود ندارد. نویسنده برایش ایستگاه‌هایی در نظر گرفته است تا مخاطب در آن سوار اثر شود و مسیر را تعیین کند. کارگردان نیز در این مسیر تمهیداتی فراهم کرده است. ویدئو آرت، مهم‌ترین ابزار سیما شیبانی برای درگیر کردن مخاطب است. در همان شروع اجرا یک مخاطب باید نقش پدری را بازی کند که دخترش آن سوی مرزها با مرگ روبه‌روست.

می‌توان گفت ترکیب شیبانی-پیرحسنلو به یک بازی رسیده‌اند. این دو قواعد بازی را خلق کرده‌اند و آن را در قالب یک پاسپورت با نامی که به هیچ وجه شبیه نام مخاطب نیست، او را به بازی وارد می‌کند. مخاطب ممکن است انتخاب شود. همه چیز به نامی بستگی دارد که درون پاسپورت نوشته شده است. او با ورود به بازی مجبور است بازی کند. بازی او در یک سالن حرفه‌ای رخ می‌دهد و برخلاف تئاتر شورایی، او در نهایت تئاتر را با وجوه کلاسیکش لمس می‌کند. نورپردازی، دکور و شاید به نوعی کارگردانی نیز وجود دارد. برای کسی که سیما شیبانی را می‌شناسد راحت است درک این نکته که او در طول اجرا صحنه را مدیریت می‌کند.

اما این سوال در پایان اجرا «پرواز عمود کبوتر دریایی دودی بر فراز آب‌های سرد و معتدل اقیانوس اطلس» برای یک ذهن کنجکاو رخ می‌دهد که اجرا چقدر در خلق اتفاقات موفق است؟ برای مثال اگر در یک مورد مخاطب رفتاری از خود نشان دهد که برایش واکنش بازیگران تعیین نشده است، چه رخ خواهد داد. در اجرا ایستگاه‌هایی وجود دارد که مخاطب می‌تواند کلیت اجرا را تغییر دهد و با توجه به اینکه اجرای بازیگران به نظر می‌رسد برآمده از یک تمرین منسجم و برپایه خطوط اجرانامه است، تصور تغییر کل اجرا سخت است. برای مثال در اجرا بزنگاهی وجود دارد که ممکن است شخصیت پرستو به عنوان شخصیت محوری میان چهار شخصیت دیگر وضعیت دیگری پیدا کند و کل اجرا به چیز دیگری تبدیل شود.

حتی زمانی که به کل اثر توجه می‌کنیم این احساس برای مخاطب پیش می‌آید که من می‌توانستم در این بخش مشارکت داشته باشم و این آسیبی است که اجرا را به خطر می‌اندازد. زمانی که مخاطب بدان شکل در سالن مستقر می‌شود و به او آموزش داده می‌شود که او بخشی از اجراست، انتظارش در طول اجرا بیشتر می‌شود؛ اما چنین نمی‌شود. همه چیز به چند رخداد خلاصه می‌شود و تمام. در عوض، بخش عمده‌ای از اجرا به مونولوگها اختصاص پیدا می‌کند که مسلسل‌وار بیان می‌شود و گاهی چیدن آنها پشت هم برای درک داستان از توان مخاطب خارج است و آن را به فیزیک استقرارش در سالن بیافزایید. او تنها می‌تواند برخی از قسمتها را گزینش کند و در نهایت نفهمد که داستان چه بوده است. او نمی‌تواند بفهمد که قرار نیست داستان را بفهمد؛ بلکه قرار است آن را تجربه کند. پس در تعادل تجربه کردن و داستان‌سازی او نقش را از دست می‌دهد و اجرا از تعادل مدنظرش خارج می‌شود.

 




نظرات کاربران