در حال بارگذاری ...
نگاهی به اجرای «چیدا» نوشته ی مسعود شاه کرمی و کارگردانی احسان ملکی ، بخش مسابقه مرور

دویدن تا مرز باغ های سیب و عشق

محمدحسن خدائی

نمایش چی‌دا خوانشی ایرانیزه شده از تراژدی «ادیپ شهریار» سوفکل است. خوانشی که در میدان اساطیر شرق و غرب سرگردان و راه گم کرده است. چی‌دا با فاصله گرفتن از بیان تراژیک، به کمدی میدان داده تا داستان زندگی «اور» را روایت کند که چگونه پدرش او را رها کرده، آن‌هم از پسِ تفاوتی که بعد از تولد در او مشاهده کردهداست. موهای اور، آبی رنگ است: اور که هیچ‌گاه زنی را لمس نکرده و همیشه در حال دویدن است تا به سیب، یا همان ابژه ی میل خود دست یابد.

احسان ملکی کارگردان نمایش‌های تحسین شده «هزاران شلاق» و «چر» و...این‌بار اما، ناموفق است. فی‌الواقع، روایت و استراتژی نمایش، با لحن و زبانی که انتخاب کرده، میان طنز و جدیت، سردرگم مانده است. منطقِ همنشینی شخصیت‌ها، فضایی تازه خلق کرده که نمی‌تواند بالقوه‌گی‌های سنت تراژدی یونان را با اساطیر ایرانی وارد گفتگویی همدلانه کند. اور در مقام کشنده پدر، در جایگاه پادشاهی قلمرو خود، شخصیت ساده‌ دل و نابالغی است که گاه همچون فیلسوفان رواقی، جملات نغز بر زبان می‌راند و گاه همچون کودکی نابالغ، با زبانی امروزی خواسته‌هایش را بیان می‌کند. سنتِ تراژیک نمایش سوفکل، در خوانش مسعود شاکرمی، و در اتصال با وضعیت اینجا و اکنون، مازاد بوطیقایی و سیاسی چندانی نمی‌یابد. متن، موضع رادیکالی نسبت به وضعیت تاریخی و سیاسی خود نمی‌گیرد. متنی کم‌رمق که توانِ چندانی در مشارکت مخاطب از برای محاکات و کاتارسیس ندارد. به‌نظر می‌آید همکاری احسان ملکی در مقام کارگردان و مسعود شاکرمی در جایگاه نویسنده و رضا کشاورز به عنوان مشاور، نتوانسته چی‌دا را به آستانه‌ی آثار قبل‌ی احسان ملکی نزدیک کند. بازی خوب بازیگران، موسیقی گوش‌نواز و طراحی صحنه پر خرج و با شکوه نمایش، با متنی محافظه‌کار و خام، آن چنان اثر گذار نیست. شاید یکی از دلایل مهم این محافظه‌کاری، آن باشد که نمایش نمی‌خواهد رویکرد ساخت‌شکنانه‌اش به ادیپ را تا انتها ادامه دهد. اگر قرار به مطایبه و کشتن نام پدر با لحن و زبان پارادویک است، می‌بایست این انتخاب بوطیقایی، تا نهایت خود ادامه یابد و مدام گرفتار هیبت اعظم ادیپ شهریار سوفکل نشود.

نمایش اما در طراحی صحنه، موفق است. نمی‌توان از طراحی خوب صحنه نگفت که چگونه سه سازه‌ی متحرک، امکان خلق فضا، تغییر مکان و سیالیت روایت را ممکن می‌کنند. طراحی پر هزینه چی‌دا، اگر که با دراماتورژی دقیق و متنی منسجم همراه شود، تجربه‌ی بصری و زیباشناسی به نسبت خوبی را برای مخاطبان مهیا خواهد کرد. سه سازه که پله‌های کاخ پادشاهی و دامنه کوه‌‌ها و...را بازنمایی می‌کند.

در نهایت اگر نمایش، تکلیف خود را با شخصیت اور، روشن‌تر کند که قرار است چه ساحت‌هایی از زندگی و شخصیت‌اش روایت شود، نمایش چی‌دا از بلاتکلیفی و پرگویی و البته اطناب انتهای نمایش، رها خواهد شد. به‌طور مثال، خوانش روانکاونه‌ در قبالِ میل سرکوب شده‌ی اور‌ و اتصال آن به فقدان عشق در مواجهه با چی‌دا، می‌تواند یکی از همان انتخاب کردن‌ها باشد که در شلوغی رویکردهای دیگر، گم می‌شود. یا حتی پرداختن به عشق و قیاس آن با بیماری طاعون که از قضا می‌تواند استراتژی نمایش باشد در قبال زیست و زمانه‌ای که وفاداری به عشق را ناممکن کرده است. که این ساحت هم به نوعی در میانه  رها می‌شود.

 

ای کاش احسان ملکی به سنت قبلی خود در بازنمایی تاریخ پر درد این مملکت و رنج مردمان‌اش بازگردد و نویسنده‌ای همچون مسعود شاکرمی، که البته بازیگر نقش اور هم هست، به آن سنت موفق سال‌های پیش گروه، نظری تازه بیفکند. مسعود شاکرمی به نظر بازیگر خوبی است اگر که شاید در چی دا، نویسنده‌ای ناموفق باشد. به هر حال ادیپ شهریار سوفکل، همچون ستاره‌ای درخشان، معاصر عصر ماست، برای موضع  گرفتن در مواجهه با امر اخلاقی و تلاطمات سیاسی، نکته‌ای که در روایت در تمنای کمدی چی‌دا، غایب است.




نظرات کاربران