در حال بارگذاری ...
آری‌گویی به زندگی؛ در کدام تاریخ؟

نگاهی به اجرای «هاروی» نوشته مری چیپس و کارگردانی ملودی آرام نیا، بخش مسابقه ی تئاتر جوان

عرفان خلاقی

جریان تئاتری برادوی در آمریکا همتای هالیوودی خویشاوند خود، سینما، است در این کشور. تولید تئاتری بر پایه حضور کمپانی‌های تئاتری و با سازوکاری نظام‌مند که علاوه بر رده بندی گونه شناختی (ژانری) آن می‌توان در دوره‌های مختلف تاریخ معاصر آمریکا بر اساس همراهی یا واکنش به رویدادهای سیاسی و اجتماعی متناظر با آثار دست به جریان شناسی روند حضور و تولید تئاتر در آن نیز زد.

نمایش هاروی به نویسندگی مری چیس و کارگردانی ملودی آرام‌نیا اجرا شده در سالن استاد ناظرزاده مجموعه خانه هنرمندان در قالب سی و پنجمین جشنواره فجر نیز متنی است که مشخصاً از دلِ همان سنت و جریان تئاتری برآمده است. نمایش روایت‌گر حضور غریب موجودی خیالی به نام هاروی است که در هیات یک خرگوش نادیدنی به همراه مردی چهل ساله، به نام ال‌وود، زیستِ تعدادی از افراد پیرامون خود را تحت تأثیر قرار می‌دهد. شخصیت نادیدنیِ هاروی نیز به واسطه تبار ایرلندی نویسنده‌ی آن از دلِ داستان‌های پریان ایرلندی آمده است. موجودی اغواگر و باهوش که تنها برای کسانی ظاهر می‌شود که او را باور دارند و چه کسی بهتر از طرفدارانِ اوهام و الکل. ال‌وود اما مردی خوش‌گذران، دائم‌الخمر و «خوش مشرب» است که در برابر ناملایمتی‌های زندگی هرگز خم به ابرو نمی‌آورد و با ورود خود به هر فضایی، و در معنای کلی جامعه، به همراه هارویِ خیالی، نظم نمادین موجود در آن را دچار چالش می‌کند و در نهایت نیز موفق می‌شود تمام آن کسانی را که اندکی احساس قرابت با او و نظریاتش در باب خروج از زندگی بهنجار موجود را دارند با خود همراه کند.

ملودی آرام‌نیا در اجرای متن موجود موفق عمل می‌کند. آنچه که بر صحنه اتفاق می‌افتد همان چیزی است که از اجرای یک نمایشنامه خوش‌ساخت آمریکایی و البته داستان‌گو با ابتدا، میانه و انتها انتظار می‌رود. بازیگران، به ویژه کاظم سیاحی و معصومه رحمانی، بازی‌هایی گرم، شیرین و استانداردی از خود نشان می‌دهند. صحنه و لباس‌ها آب و رنگ کافی دارند تا با همراهی موسیقی بتواند ما را جذب خود کرده و «اوقات خوشی» را برای ما مخاطبان خود خلق کند. همه چیز آماده است، اما اجرا همچون دینامیتی که فتیله‌اش تا انتها می‌سوزد و دود می‌کند اما منفجر نمی‌شود از کار می‌افتد. به راستی اشکال کار در کجاست؟

به نظر می‌رسد آرام‌نیا با وجود همه‌ی این تمهیدات به جا و مناسب اما از فرض نامناسبی استفاده کرده است. اگر که بپذیریم انتخاب متن گام نخست یک کارگردان برای اجراست، کارگردان در همین گام اول به خطا رفته است. شاید تأمل دوباره در پیدا کردن نسبت این نمایشنامه با جهان اطراف کارگردان و مخاطبانش بتواند پرتویی بیافکند بر چرایی عدم کارکرد این اجرا.

هاروی در اواسط دهه چهل و پس از پایان جنگ جهانی دوم نوشته و اجرا می‌شود و تا سال‌های پس‌ازآن نیز در قالب فیلم یا تئاتر یا نمایش تلویزیونی بارها و بارها تولید و از اقبال مناسبی نیز برخوردار می‌گردد. آمریکای پس از جنگی که پیش از آن رکود اقتصادی دهه سی را پشت سر گذاشته بود و اثراتش را هنوز می‌شد بر روی شهروندان آمریکایی مشاهده کرد. حال اما اثرات جنگ، کشته‌های آن و بازگشت سربازان بر چنان وضعیتی مضاعف می‌شود. دستگاه تصویرپرداز آمریکایی، اعم از سینما، تئاتر و تلویزیون کوشش می‌کند تا با تلطیف، کژخوانی یا حتی یادآوری مدام پدیده جنگ جامعه هدف خود را از بند تأثیرات و تاثرات آن برهاند. طبقه متوسط آمریکایی احتیاج داشت که دیگر به جنگ فکر نکند. تجویز نوعی آنارشی کنترل‌شده و فرهنگی در محصولات فرهنگی که ارزش زندگی آمریکایی را برای شهروندان – بخوانید طبقه متوسط- خود پررنگ سازد. حال پرسش این است که مخاطب امروز ایرانی در برابر بافت متنی چنین تنیده با پس‌زمینه خود چه واکنشی نشان خواهد داد؟ این متن چه چیز را در افق دید او بحرانی خواهد کرد؟ آیا چنان خوشباشی و آری‌گویی‌ای به زندگی که در شیوه زیست فلانوری شخصیت ال‌وود وجود دارد اساساً در تخیل این مخاطب امکان‌پذیر است؟ آیا واردکردن گوشی تلفن همراه و اینترنت به اجرا- این دم‌دستی‌ترین عنصر معاصرساز متون در تئاتر این روزهای ما- توانسته پیوندی ارگانیک و ساختاری با زیست روزمره‌ی مخاطبان این اجرا فراهم آورد؟ آیا آری‌گویی به زندگی در قالب تئاتر امروز می‌تواند از منظر آرتویی جز در هیات شقاوت، این همزاد تئاتر، تجسد یابد؟ و نقطه اتصال تبدیل تئاتر از اجرا به رخدادی تکرارپذیر و در نسبت با سیاست- سیاست تئاتری- در کجاست؟ پرسش‌هایی ازاین‌دست می‌تواند یک بار دیگر ضرورت اجرای تئاتر و چگونگی انتخاب متن برای آن را برای ما بازسازی کند حتی اگر فارغ از زمان زیست ما، مکانِ آن – و نه فضای آن - مجموعه تئاتری ایرانشهر باشد. 




نظرات کاربران