زنی که بلند بلند فکر می کرد
نگاهی به اجرای «مجلس مچالهخوانی» نوشته و کار «سجاد طهماسبی»
میثاق نعمت گرگانی
نمایش "مجلس مچالهخوانی" کاری از گروه تئاتر "قاب خالی" شهرستان تویسرکان، اقتباسی از رمان "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" اوریانا فالاچی است. سجاد طهماسبی نویسنده و کارگردان این اثر از گسترهای از شیوههای اجرایی نمایشهای سنتی ایرانی، مشخصاً نقالی و تعزیه در اجرای آن بهره برده است. در حقیقت ما شاهد سفر یک ایده از رمانی مدرن و غربی، به دنیای زنی در ایران معاصر بر پهنهای از شیوههای اجرایی تاریخی هستیم. جستجو و سفری که مرزهای جغرافیایی، زمانی، مضمونی و فرمی را درمینوردد و از هر یک عناصری را برای خلق یک رخداد مورد نظر خود وام میگیرد. جستجو و سفری جاهطلبانه و خلافآمد که اجرا با موفقیت به انجامش میرساند.
نمایش در ارتباط با تردیدهای زنی باردار نسبت به وضع حمل و به دنیا آوردن فرزند است. ما شاهد خلوت او و چگونگی روبرو شدنش با بحران حاملگی، تقابلش با جامعه پدرسالار و تعارضهای ذهنیاش بین نقش خود به عنوان یک زن و نیز به عنوان مادر هستیم. از همان ابتدا اجرا با رندی، در سطوح چندگانهای از طریق آشناییزدایی ناشی از تضاد مضمون/فرم رویکردی هجوگونه به مجموعهای از باورهای رسوبکرده حول محور زن در جامعه را اتخاذ میکند. یک نقال/ نقشخوان (حاملخوان) زن که از یکسو حضورش در جایگاهی که پیشینه تاریخیاش هم از نظر فرم اجرایی، حیاط خلوت بازیگران مرد بوده و هم از سوی دیگر موضوع نقالی/نقشخوانیاش هیجانات، دودلیها و یواشکیهای یک زن است. نقالی و کنارهگوییها فرصتی میشود برای بیان احساساتی که معمولا ادبیات زنانه از بیان آنها امتناع میکند. به نوعی ما با زنی باردار مواجهیم که بلند بلند فکر میکند، در ارتباط با جنین و همچنین تن خود. موسیقی و اشعار و ترانههای نوشته شده نیز همزمان هم وامدار موسیقی تعزیه است و هم به واسازی آن میپردازد. در لحظاتی هم موافق/مخالفخوانی را تداعی میکند و در لحظاتی [به ویژه وقتی جنین به دفاع از خود میپردازد] به شوخی با خود این سنت میپردازد. نمایش "مجلس مچالهخوانی" برخلاف تعزیه و دیگر گونههای نمایش ایرانی، از نمادپردازی با رنگ و لباس امتناع کرده (دکور و لباسها سیاه و سفیداند) و این انتخاب بستر مناسبی برای مواجهه زنانگی/مردانگی شخصیتها ورای کلیشههای نمایش سنتی شده است. استفاده از تمام جغرافیای صحنه، به ویژه بسط صحنه تا محل حضور تماشاگران و پرسش و پاسخی که هم رنگ و بوی نمایشهای سنتی خودمان را میدهد و هم بعضاً همسرایان تئاترهای یونانی را تداعی میکند و همچنین چگونگی تصویر جنین و شخصیت آل از نکات مثبت اجرا بودند که بر روی مرز صحنه و تماشاگر، امروز/گذشته، تکنولوژی/خرافه بازی و شیطنت میکردند و در تعامل کامل با مضمون اجرا نیز پیش میرفتند. اشعار و ترانهها نه هرگز لحن محاوره مییابند و نه مطنطن میگردند و در کنار موسیقی بخشی کلیدی از ضرباهنگ مناسب اجرا هستند.
رویکرد رندانه ی اجرا در بازی با دوگانههای بازیگر/شخصیت، زن/مرد، سنّتی/معاصر به دو مسئله ولی ورود نمیکند. یکی در ارتباط با تن و کالبد است که در ارتباط با زن حامله میتوانست فرصتی برای برخی جستجوهای اجرایی باشد، به عبارتی فراتر ار ادبیات اقلیّت، نمایش بدن اقلیّت. مسئلهی دوم تلاش برای نشتی بیشتر ظرافتها و زنانگیهای شخصیت زن در کیفیت نقشخوانی او است چرا که در برشهایی از نمایش تمیز دادن زنی کنشگر و مختار با زنی تنداده به بیان و ژستهای مردانه دشوار است، و سایهی پیششرطهای نقشخوانی و صدادار بودن بر جنسیّت سنگین.